روش شناسی پژوهش در علوم انسانی، سال چهاردهم، شماره اول، پیاپی 27، بهار و تابستان 1402، صفحات 79-92

    روش‌شناسی «روایت پژوهی»؛ رویکردی کیفی برای آشکار کردن نقشة فرش زندگی

    نویسندگان:
    ✍️ فرییا فلاح حسین آبادی / دانشجوی دکتری گروه مدیریت آموزشی، واحدقم، دانشگاه آزاد اسلامی، قم، ایران / fariba.fallah313@gmail.com
    سیف‌اله فضل‌الهی قمشی / دانشیار و دکترای تخصصی گروه علوم تربیتی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه طلوع مهر، قم، ایران / fazlollahigh@tolouemehr.ac.ir
    doi 10.22034/pajohesh.2025.2018176
    چکیده: 
    نظریه‌پردازان «روایت‌شناسی» را وسیله‌ای برای انتقال دانش و معرفت توصیف و دامنة آن را بسی گسترده‌تر از قبل تعریف کرده‌اند. نظریة «روایت» با توسعة ابزارها و مفاهیم نو، در تلاش است تا الگوی روانی و معنای زندگی انسان را تجدید حیات بخشد. از چشم‌انداز روایت، شخصیت با زمینة اجتماعی ـ فرهنگی گره می‌خورد و با مؤلفه‌هایی همچون هدفمندی، پیچیدگی، بافت‌گرایی و ذهنیت تعریف می‌شود. روایت به‌منزلة امری زبانی، کانون توجه رشته‌های مختلف فلسفی، ادبی، زبان‌شناسی و روان‌شناسی قرار گرفته است. این پژوهش با تحلیل روش‌شناسانه و واکاوی منابع روش‌شناختی منتشرشده در کتب و مقالات، روشِ «روایت‌پژوهی» را بررسی و آن را جمع‌بندی و مطابق مراحل روش «فرا‌تحلیل»، متن یک نوشتة اصلی را به‌مثابة متن پایه تعیین‌ کرده است. سپس محتوای تمام مقالات و نوشته‌های موجود با متن پایه را تطبیق داده و پـس از ارائة تعـاریفی از «روایـت» و ویژگی‌های تحلیـل روایتـی، دلایـل رواج و اهمیـت آن، به‌مثابة روش‌شناسی و نیز کارکرد و پیشینة تاریخی آن را بررسی نموده است. در ادامه، نقاط قوت، انتقادات وارد شده و محدودیت‌های آن را نقد و ارزیابی کرده است. با این نگاه، روش‌شناسی روایت‌پژوهی مجدداً باز‌پردازش و تکمیل گردید.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Methodology of Narrative Inquiry: A Qualitative Approach to Unveiling the Carpet Map of Life
    Abstract: 
    Narrative theorists have described “narratology” as a medium for conveying knowledge and understanding, and have expanded its scope significantly beyond earlier definitions. The theory of narrative, through the development of new tools and concepts, seeks to revitalize the psychological model and meaning of human life. From the narrative perspective, identity is intertwined with its socio-cultural context and is defined by components such as intentionality, complexity, contextuality, and subjectivity. As a linguistic phenomenon, narratives have become a focal point of interest across various disciplines, including philosophy, literature, linguistics, and psychology. Using methodological analysis and scrutiny of methodological sources published in books and articles, this research examines and summarizes the "narrative research" method, and, in accordance with the steps of the "meta-analysis" method, determined the text of an original article as the base text. Providing definitions of “narrative” and the features of narrative analysis, the study then explores the reasons for its popularity and significance, its role as a methodology, and its historical background. Moreover, it evaluates the strengths, criticisms, and limitations associated with this method. In doing so, the methodology of narrative inquiry is reprocessed and refined.
    References: 
    • Creswell, J. w. (2012). Educational research: planning, conducting and evaluating quantitative and qualitative research. Library of conqress cataloging- in publication pata.
    • Feldman, M. S., Sköldberg, K., Brown, R. N., & Horner, D. (2004). Making sense ofstories: A rhetorical approach to narrative analysis. Journal of Public AdministrationResearch and Theory, 14(2), 147-170.
    • Fludernik, Monika (2009). An Introduction to Narratology. London: Routledge.
    • Labov, W. (1972). Language in the inner city. Philadelphia: Univ. of Pa. Press.
    • McAdams, D. P, McLean, K.C. (2013). Narrative identity. Current Directions in Psychological Science, 22 (3), 233-238.
    • Santos C. E. & Umana Taylor A.J. (2015). Psychology to ethnic identity research. Studying ethnic identity: Methodological and conceptual approaches across disciplines (pp. 27-54). Washington, DC: APApress.
    • Stone, L. (1979). The revival of narrative: reflections on a new old history, Past and present, 85, 3-24.
    • Webster L. & Mertova P. (2007). Using Narrative Inquiry as a Research Method. New Yor. Routledge.
    متن کامل مقاله: 

    روش‌شناسي «روايت پژوهي»؛ رويکردي کيفي براي آشکار کردن نقشة فرش زندگي
    فريبا فلاح حسين‌آبادي/ دانشجوي دكتري گروه مديريت آموزشي، واحدقم، دانشگاه آزاد اسلامي، قم، ايران
         fariba.fallah313@gmail.com
     سيف‌اله فضل‌الهي قمشي      ‌/ دانشيار و دکتراي تخصصي گروه علوم تربيتي، دانشکده علوم انساني، دانشگاه طلوع مهر، قم، ايران
    ‌دريافت: 26/11/1403 ـ پذيرش: 22/02/1404    fazlollahigh@yahoo.com
    چکيده
    نظريه‌پردازان «روايت‌شناسي» را وسيله‌اي براي انتقال دانش و معرفت توصيف و دامنة آن را بسي گسترده‌تر از قبل تعريف کرده‌اند. نظرية «روايت» با توسعة ابزارها و مفاهيم نو، در تلاش است تا الگوي رواني و معناي زندگي انسان را تجديد حيات بخشد. از چشم‌انداز روايت، شخصيت با زمينة اجتماعي ـ فرهنگي گره مي‌خورد و با مؤلفه‌هايي همچون هدفمندي، پيچيدگي، بافت‌گرايي و ذهنيت تعريف مي‌شود. روايت به‌منزلة امري زباني، کانون توجه رشته‌هاي مختلف فلسفي، ادبي، زبان‌شناسي و روان‌شناسي قرار گرفته است. اين پژوهش با تحليل روش‌شناسانه و واکاوي منابع روش‌شناختي منتشرشده در کتب و مقالات، روشِ «روايت‌پژوهي» را بررسي و آن را جمع‌بندي و مطابق مراحل روش «فرا‌تحليل»، متن يک نوشتة اصلي را به‌مثابة متن پايه تعيين‌ کرده است. سپس محتواي تمام مقالات و نوشته‌هاي موجود با متن پايه را تطبيق داده و پـس از ارائة تعـاريفي از «روايـت» و ويژگي‌هاي تحليـل روايتـي، دلايـل رواج و اهميـت آن، به‌مثابة روش‌شناسي و نيز كاركرد و پيشينة تاريخي آن را بررسي نموده است. در ادامه، نقاط قوت، انتقادات وارد شده و محدوديت‌هاي آن را نقد و ارزيابي کرده است. با اين نگاه، روش‌شناسي روايت‌پژوهي مجدداً باز‌پردازش و تکميل گرديد.
    كليدواژه‌ها: روايت، روايت‌شناسي، تحليل روايتي.

    مقدمه
    «روايت‌شناسي» دانشي نوظهور و فعاليتي ميان‌رشته‌اي است و براي نخستين ‌بار از سوي تزوتان تودوروف (Tzvetan Structuralism) در سال 1969 در کتاب دستور زبان دکاکرون به‌کار برده شد. تاريخ روايت‌شناسي و تحليل روايت را مي‌توان به سه دوره تقسيم کرد: دورة پيش‌ساختارگرا تا سال 1960 ميلادي؛ دورة ساختارگرا از سال 1960 تا سال 1980 ميلادي؛ و دورة پساساختارگرا (خنيفر، 1398، ص152).
    اصطلاح «روايت‌شناسي» ترجمة واژة فرانسوي «narratologie» است که تزوتان تودوروف آن را ابداع کرده و نظرية او از جهت تاريخي از دو سنت «صورت‌گرايي» (فرماليسم) روس و «ساختارگرايي» فرانسه سرچشمه گرفته است. «روايت‌شناسي» نمونه‌اي است از گرايش ساختارگرايانه به قلمداد‌کردن متون ـ در مفهوم وسيع آنچه بر آن دلالت مي‌کند ـ به‌مثابة شيوه‌هاي قاعده‌مندي که انسان‌ها به ياري آنها، جهان خود را بازسازي مي‌کنند. همچنين نمونه‌اي است از اهتمام ساختارگرايان در جدا کردن عناصر سازندة ضروري و اختياري، گونه‌هاي متني و شناسايي وجوه بياني آنها. با اين توصيف، نظرية «روايت‌شناسي» زيرمجموعه‌اي از حوزة نشانه‌شناسي است؛ يعني مطالعه و بررسي عوامل جاري در نظام‌ها و کارکردهاي دلالت (مک آدامز، 2013).
    «پژوهش‌روايتي» ‌حوزه‌اي از پژوهش است که گسترش سريعي داشته و به بحث دربارة مسائل بنيادي مربوط به ارتباطات انساني مي‌پردازد و دربارة شرايط‌، شکل و محتواي آن کاوش مي‌کند. پژوهشگران روايي روايت‌ها را به‌منزلة اساس تجربة انساني مشاهده مي‌کنند. افراد روشي را که بر اساس آن تجربيات و هويت‌هاي خود را از طريق روايت‌هاي خود تفسير مي‌کنند، نشان مي‌دهند. روايت پنجره‌اي مي‌گشايد تا درک کنيم که ديگران چگونه يک موقعيت خاص را درک مي‌کنند و واقعيتي را ايجاد مي‌نمايند که به‌نوبة خود، بر اساس آن عمل کنند (‌خنيفر، 1398، ص153).
    «روايت‌شناسي» نظرية روايت است. اين نظريه هرچه را همة روايت‌ها به‌مثابة روايت در آن مشترک‌اند و نيز هرچه تمايز روايتي از روايت ديگر را ممکن مي‌سازد، بررسي مي‌کند و هدف آن توصيف نظام قواعد ويژة حاکم بر توليد و پردازش روايت است (بارت و ديگران، 1394، ص3).
    پيشينة بحث
    کرمي و سراجي (1398) در پژوهشي با عنوان «مطالعة فراترکيب دستاوردهاي برنامة روايت‌پژوهشي براي معلمان و دانشجومعلمان»، طي مراحل روش «فراترکيب» 60 سند را با معيارهايي که بر آنها انطباق دارد، بررسي کردند. درنتيجة ترکيب يافته‌ها، 2 مقولة اصلي، و 15 مفهوم استخراج گرديد. پس از انجام مراحل پژوهش فراترکيب، نتايج مطالعه نشان داد روايت‌پژوهي اين امکان را براي معلمان به وجود مي‌آورد تا هويت حرفه‌اي خود را تغيير دهند و دانش، مهارت و نگرش‌هاي حرفه‌اي خود را توسعه بخشند.
    غلام‌پور و آيتي (1398) در پژوهشي با عنوان «روايت‌پژوهي ترک تحصيل دانش‌آموزان دختر روستايي» به اين نتايج رسيدند که مقولة مرکزي در ترك تحصيل اين دانش‌آموزان فقر محيطي (محيط خانوادگي و آموزشـي روستا) است که تحت تأثير عوامل متعددي، همچون فقر اقتصـادي، بي‌سوادي والـدين، تبعيض جنسيتي، اشتغال دانش‌آموز در خانه، فاصله تا مدرسه و مختلط بودن مدرسه قرار دارد. همچنين زمينه‌هايي همچون باورهاي فرهنگي روستا، استفاده از سربازمعلم و تأثير گروه همسالان در کنار شرايط علّي بر اين پديده مؤثر بوده ‌است. اين عوامل تحت تأثير ساختار متمرکز نظام آموزشي، موجب ترك تحصيل دانش‌آموز مي‌شود.
    غفوري و ديگران (1397) در پژوهشي با عنوان «پژوهش‌روايي در تعليم و تربيت» با طبقه‌بندي مجموعه‌اي از اطلاعات براي دستيابي به چارچوبي از پژوهش‌روايي در تجربه‌هاي آموزشي و تربيتي اقدام کردند. در اين پژوهش، به نقش روايت‌پژوهي در تعليم و تربيت اشاره ‌شده و با ارائة دو نمونه از پژوهش‌هاي روايتي، چارچوبي براي انجام پژوهش‌روايي در تعليم و تربيت ارائه شده است.
    بايرام‌زاده و ديگران (1396) در پژوهشي با عنوان «ارائة چارچوبي براي روايت‌پژوهي در مطالعات مديريت» براي مواجهه با مسائل پيچيده، در ابتدا براي تفکيک مفهوم «روايت» از ساير مفاهيم، سه شرط (آينة کليت، آينة بازخورد و آينة زمان) ارائه کرده‌ و سپس روشي چهارمرحله‌اي براي برآورد اين سه شرط، پيشنهاد داده‌اند. اين چهار مرحله عبارت‌اند از: شناسايي و انتخاب کنشگران؛ جمع‌آوري حکايت‌ها؛ تحليل سه لايه‌اي؛ و درک و توصيف عميق‌تر از وضعيت پيچيده.
    نجيب‌زاده و اسكندري (1396) در پژوهشي با عنوان «تحليل روايت، روش‌هاي نو در تجزيه ‌و تحليل داده‌‌هاي روايي»، به معرفي روش‌هاي مختلف، اعم از کمّي و کيفي در تجزيه ‌و تحليل دادهاي روايي و همچنين تأکيد بر مراحل مختلف تحليل کمّي و برقراري پايايي در تحقيق روايي پرداخته‌اند. بدين منظور نخست به کلياتي در باب روايت پرداخته‌، سپس روش‌شناسي پژوهش‌هاي روايي به‌صورت مشروح بيان ‌شده است. در اين چارچوب، با ايجاد تمايز ميان روش‌هاي تجزيه ‌و تحليل کمّي و کيفي روايت، روش‌هاي گوناگون تحليل کمّي و رمزگذاري دادة روايي معرفي شده است.
    دادخواه تهراني و ناظرزاده كرماني (1393) در پژوهشي با عنوان «تحليل روايت‌شناختي رمان کافکا در کرانه»، به تحليل روان‌شناختي رمان کافکا در کرانه از دو نظرية روايت‌شناسي و اسطوره‌شناسي پرداخته است. او پس از بررسي رويکرد رولان بارت به روايت‌شناسي روايت کافکا در کرانه با استفاده از يک جدول پرداخته است.
    آقايي ميبدي (1392) در پژوهشي با عنوان «پيش‌درآمدي بر مطالعة روايت و روايت‌پژوهي» به دنبال ارائة تعريفـي از «روايـت»، ماهيـت، كـاركرد و پيشينة تاريخي آن، به همراه معرفي برخي نظريه‌پردازي‌هاي جديد است كه در چارچوب آن مي‌توان انواع روايت را بررسي كرد.
    ذکايي (1387) در پژوهشي با عنوان «روايت، روايت‌گري و تحليل‌هاي شرح‌حال نگارانه» پس از ارائة تعاريفي از «روايت» و ويژگي‌هاي تحليل روايتي، علل رواج و اهميت آن را به‌‌عنوان يک روش‌شناسي و نيز شيوه‌اي براي مطالعه، مقايسه و تجزيه و تحليل، بررسي کرده‌اند و در ادامه، پس از تشريح خصوصيات زبان‌شناختي و ساختاري تحليل روايتي، کاربرد آن را در دادهاي متن و نيز محدوديت‌هاي آن نقد و ارزيابي نموده‌اند.
    با توجه به پژوهش‌هاي ذکرشده، در اين پژوهش پژوهشگران درصددند با يک تحليل روش‌شناسانه و مطالعه و بررسي منابع روش‌شناسي موجود در مقالات و کتب، روشِ «روايت‌پژوهي» را با اتقان و وضوح بيشتري معرفي کنند.
    1. روايت‌پژوهي
    «بازنمايي تجارب فردي» روشي ديرين است و ويژگي عمدة اين روش، گاه‌شماري تجارب در فرايند زماني گذشته، حال و احتمال وقوع آنها در آينده که به‌طور حکايت‌گونه بازنمايي مي‌شوند (خنيفر، 1398، ص153). در مطالعة روايت‌پژوهي، کانون توجه داستان‌هاي نقل‌‌شده افراد است؛ به تصوير کشيدن داستان‌ها يا تجارب زندگي يک نفر، يا تعداد معدودي از افراد مناسب. رويه‌هاي لازم براي انجام اين پژوهش، شامل تمرکز بر مطالعة يک يا دو نفـر، گردآوري داده از طريق گردآوردن داستان‌هاي آنـان، گـزارش تجـارب افـراد و نظـم‌دهـي تقويمي معناي اين تجارب است (کرسول، 1396).
    البته روايتْ بازسازي واقعي زندگي نيست، بلکه تجارب زندگي پاسخ‌دهنده است و با تجربيات و اقدامات کوتاه‌مدت ارتباط ندارد (وبستر، 2007). زندگي ما به‌طور عميق در روايت‌ها غوطه‌ور ‌است. از نخستين روزهاي عمر تا واپسين دم زندگي در دريايي از داستان‌ها و قصه‌ها غوطه‌وريم (آقايي ميبدي، 1392).
    روايت را به شکل‌هاي متفاوتي تعريف کرده‌اند و هر مکتب، روايت را با توجه به بنيان‌هاي فکري خود تعريف مي‌کند. بدون توجه به شالوده‌هاي فکري آن، نمي‌توان دريافت دقيقي از آن به‌دست آورد. در اينجا به برخي از تعاريف و نظريه‌هاي مقبول بيشتر روايت‌شناسان اشاره مي‌شود که در بحث روايت‌شناسي مهم بوده است:
    در کتاب فن شعر، اثر ارسطو، که قريب 330 پيش از ميلاد نوشته‌‌شده، قطعه‌هايي مي‌يابيم که به روايت مربوط مي‌شود. ارسطو به کندوکاو در هنر شعر مي‌پردازد، اما او اين اصطلاح را به مفهومي بسيار کلي به‌کار مي‌گيرد تا دربارة ادبيات به‌طور عام و روايت به‌طور خاص صحبت کند. او بحث خود را با اين اشاره نکته آغاز مي‌کند که آثار ادبي تقليدهايي از واقعيت‌اند و اظهار مي‌دارد که بايد سه عنوان منسوب به تقليد را بررسي کرد: وسيلة تقليد؛ موضوع تقليد؛ و طريقة تقليد. او ابتدا به‌وسيلة تقليد پرداخته و متذکر شده است که برخي هنرها فقط از زمان بهره مي‌جويند، و حال‌ آنکه هنرهاي ديگر ابزار بيان متفاوتي را به خدمت مي‌گيرند (آقايي ميبدي، 1392، ص5).
    روايت داستاني است که به‌جاي شرح اوضاع امورِ کلي و انتزاعي، ماجراهايي را نقل و مجال تجربة احوالي را فراهم مي‌کند که در شرايطي خاص، بر کساني معين گذشته و به پيامدهاي مشخصي انجاميده است. به‌‌عبارت ‌ديگر، روايت از راهکارهاي اولية بشر براي شناخت زمان، فرايند و تغيير است؛ راهکاري که در تقابل با تشريح علمي قوانينِ عام قرار دارد و نه در جايگاهي پايين‌تر از آن (هرمن، 1393، ص24).
    تحليل روايت به داستان‌هايي مي‌پردازد که شرکت‌کنندگان در پژوهش بازگويي مي‌کنند. در اين رويکرد، بُعد داستاني وجودي مستقل محسوب مي‌شود که داراي آغاز، ميانه، و پايان است. فرضية پايه در اين رويکرد آن است که بخش بزرگي از ارتباط ميان ما از طريق داستان‌ها شکل مي‌گيرد و اين داستان‌ها بيانگر تجربه‌ها‌، برداشت‌ها و اولويت‌هاي ما هستند. بيرون‌کشيدن روايت‌هاي مرتبط با تجربه‌هاي شخصي افراد، در مقايسه با مصاحبه‌هاي رودررو روشي طبيعي‌تر براي ارتباط به‌شمار مي‌رود، اگرچه ممکن است قالب پرسش و پاسخ که در اين روش از آن استفاده مي‌شود، پاسخ‌هايي طولاني را به شکل داستان در پي داشته باشد (گربيج، 1393، ص189).
    در پژوهش روايي، پژوهشگر از افراد مورد پژوهش مي‌خواهد تا تجربة خود از پديدة مورد پژوهش را در قالب يک حکايت، که مشتمل بر فراز و فرود تحول دروني و بيروني آنها است، بيان کنند. سپس مي‌کوشد تا رخدادهاي مهم حکايت را معنايابي کند. به‌عبارت ‌ديگر، پژوهشگر تجربه‌هاي کسب‌‌شدة يک يا چند نفر را در يک قلمرو معين بازنمايي مي‌کند تا از آنها به معنا‌سازي بپردازد (بازرگان، 1391).
    روايت‌پژوهي اشکال متعددي دارد، از شيوه‌هاي تحليلي متنوعي استفاده مي‌کند و ريشه در رشته‌هاي مختلف علوم اجتماعي و انساني دارد. مي‌توان واژة «روايت» را به هرگونه متن و گفتماني نسبت داد، يا مي‌توان از آن براي اشاره به حالت خاصي از پويش در پژوهش کيفي استفاده کرد که کانون تمرکز آن، داستان‌هاي نقل‌‌شده توسط افراد است؛ چنانچه پينگر (painnegar) و دانيس (Daynes) مي‌گويند: روايت، هم مي‌تواند يک روش و هم پديدة مورد مطالعة يک پژوهش باشد (کرسول، 1394، ص74).
    در 33 سال گذشته، اين انديشه که انسان براي اداره ‌کردن و معنا ‌دادن به زندگي داستان مي‌گويد، به بخشي از روان‌شناسي وارد شده است. «روان‌شناسي روايي» حوزه‌اي است گسترده در روان‌شناسي که کارش مطالعه در اين‌باره است که چگونه افراد از طريق داستان‌گويي، هم زندگي خود را مي‌سازند و هم آن را نمايش مي‌دهند. از منظر روان‌شناسان روايي، انسان‌ها به‌طور طبيعي موجوداتي داستان‌سرا هستند؛ از داستان‌هاي سنتي قومي گرفته تا روايت‌هاي واقعي در تلويزيون. داستان‌ها در تمام فرهنگ‌ها روايت و يا اجرا مي‌شوند. ‌علاوه بر اين، مردم دربارة خودشان هم ‌داستان‌هايي مي‌سازند و با يکديگر در ميان مي‌گذارند. اين داستان‌ها حاوي جزئياتي در باب قسمت‌ها و دوره‌هايي خاص از زندگي افراد و از همه مهم‌تر، معنايي است که اين تجربيات براي آنها داشته است (مک آدامز، 2013).
    طيف متنوع تعاريف ارائه‌‌شده از روايت و تحليل روايتي، داراي عناصر مشترک بسياري است. استون روايت را سازمان‌دهي مطالب در يک ترتيب متوالي تقويمي و متمرکزساختن محتواي مطالب در حول يک داستان منسجم مي‌داند (استون، 1979).
    مروري بر تعاريف متنوع ارائه‌شده از روايت‌ها، تأثيرپذيري آنها را از تعريف سنتي لابوف (Labo)، زبان‌شناس مشهور روسي نشان مي‌دهد. لابوف «روايت» را روشي براي گفت‌و‌گوي مجدد درخصوص تجارب گذشته مي‌داند كه از طريق منطبق‌ساختن توالي شفاهي از قضايا با ترتيب وقايع ـ آنچنان‌‌که استنباط مي‌شود ـ عملاً اتفاق افتاده است (لابوف، 1972، ص359).
    نظرية «روايت» يا «روايت‌شناسي» مطالعة روايت به‌صورت يک گونه (ژانر) است و هدف آن توصيف ساختارها، متغيرها و ترکيب‌هاي ويژة روايت است، همچنين توضيح اينکه چگونه اين ويژگي‌ها در متون روايي به الگوهاي نظري متصل‌اند. نظرية «روايت» بسيار متأثر از زبان‌شناسي امروزي است که از طريق تحليل همزماني نظام زبان (لانگ سوسور) نشان مي‌دهد چگونه زبان از طريق ترکيب عناصر پايه، معنا مي‌يابد. بدين‌سان، نظرية «روايت» تلاش مي‌کند تا نشان دهد چگونه جمله‌ها به روايت تبديل مي‌شوند. به‌عبارت‌ ديگر، چطور روايت در متن روايي و در واژگان ظاهر مي‌شود (فلودرنيک، 2009، ص8).
    اين روش ديدگاه‌هاي مفيدي را دربارة چگونگي ساختاردهي ارتباطات مؤثر توسط افراد و چگونگي ساخت معنا، بر مبناي تجربه‌هاي گوناگون در زندگي ارائه مي‌دهد (گربيچ، 1393، ص190). به‌صورت کلي، استفاده از روايت‌پژوهشي رويکردي چالش‌برانگيز است. پژوهشگر بايد اطلاعات گسترده‌اي را دربارة مشارکت‌کننده گرد آورد و فهم روشني از بستر زندگي فرد داشته باشد. چشماني تيزبين و بصير لازم است تا از مآخذ مادي گردآوري‌شده به داستان‌هاي خاصي برسد که گوياي تجارب فرد باشند؛ چنان‌که ادل (Edel) مي‌نويسد: «يکي از کارهاي مهم آشکار ساختن «نقشه فرش زندگي» است؛ نقشه‌اي که توضيح‌دهندة بستر چندلاية يک زندگي است» (کرسول، 1394، ص79).
    در اين تحقيق، پژوهشگران درصددند با يک تحليل روش‌شناسانه و مطالعه و بررسي منابع روش‌شناسي موجود در کتب و مقالات منتشرشده، اين روش را با وضوح بيشتري معرفي کنند. اين مسئله موجب شد ابتدا روش به‌‌دقت مطالعه و منابع شناسايي و جمع‌بندي گردد و مطابق مراحل روش «فراتحليل» متن يک نوشتة اصلي به‌مثابة متن پايه تعيين‌ و تمام مقالات و نوشته‌هاي موجود گردآوري و مطالعه و با متن پايه تطبيق داده شوند و در نهايت، با پالايش منابع گردآوري‌شده، منابع مرتبط انتخاب و به نقاط مشترک در منابع تصريح گردد و با اين نگاه روش‌شناختي‌، روايت‌پژوهي مجدداً باز پردازش و تکميل شود.
    2. انواع روايت
    1-2. روايت گذشته‌نگر
    رخدادهاي داستان پس از اتفاق افتادن، بازگو مي‌شوند. فاصلة کنش روايت و رخدادهايي که بازگو مي‌شوند، از متن به متن متفاوت است.
    2-2. روايت پيشگيرانه / بازدارنده
    اين نوع روايت را به‌ندرت مي‌توان در ادبيات امروزي يافت، اما در متوني همچون کتاب‌هاي پيامبران عهد عتيق، معمول است.
    3-2. روايت همزمان با رخدادهاي داستان
    نمونة غيرادبي اين‌گونه، گزارش مستقيم مسابقة فوتبال است.
    4-2. روايت درونه‌اي
    اعمال روايي همراه با کنش‌هايي که روايت دربارة آنها بيان مي‌شوند، تغيير مي‌کنند (خنيفر، 1398، ص155).
    3. گونه هاي تحليل روايت
    تحليل روايت، داراي دو گونة اصلي است:
    1-3. اجتماعي ـ زبان شناختي
    به پيرنگ (plot) يا ساختار روايت‌ها و چگونگي انتقال معنا در آن مي‌پردازد.
    2-3. اجتماعي ـ فرهنگي
    به چارچوب‌هاي گسترده‌تر تفسيري توجه دارد که افراد براي درک اتفاقي خاص در زندگي خود از آن بهره مي‌گيرند.
    اگرچه اين دو رويکرد معمولاً به‌صورت جداگانه به‌کار گرفته مي‌شوند، استفادة همزمان از آنها به شکل‌گيري يک ابزار قدرتمند تحليلي مي‌انجامد (گربيچ، 1393، ص190).
    4. عناصر روايت
    1-4. موضوع
    موضوع داستان آن چيزي است که از پيش وجود دارد و متن روايتي به آن اشاره مي‌کند.
    2-4. درون‌مايه
    درون‌مايه حاصل ذهن و جهت‌گيري نويسندة متن دربارة موضوع است.
    3-4. شخصيت
    روايت خلق مي‌شود، رخدادها به وجود مي‌آيند و به شخصيت هويت مي‌بخشند.
    4-4. صحنه
    به موقعيت مکاني و زماني وقوع حوادث داستان گفته مي‌شود.
    5-4. لحن
    در روايت حالت بيان است که از تلقي گوينده يا نويسنده نسبت‌به موضوع نشئت مي‌گيرد.
    6-4. فضا
    فضاي داستان روحِ حاکم بر داستان است که به طبع درون‌مايه، با ترکيب عناصر داستاني به وجود مي‌آيد.
    7-4. زبان
    زبانِ داستان روش سخن‌گفتن راوي يا شخصيت داستاني است و بر اساس قواعد دستوري‌، آرايه‌هاي زباني و عنصري که بر زبان روايت تسلط مي‌يابد، مي‌تواند استعاري، توصيفي، موجز، کنايي، طنزگونه و يا محاوره‌اي باشد.
    8-4. سبک
    شيوه‌اي است فردي يا گروهي که بر اساس چگونگي کاربرد زبان در روايت، از سوي نويسنده يا گروهي از نويسندگان به‌کار گرفته مي‌شود.
    9-4. فن (تکنيک)
    روش و ابزار صورت‌بندي شکل روايت است.
    10-4. ديدگاه
    هر داستاني نويسنده و راوي دارد که آن را نقل مي‌کند. گاهي نويسنده واسطه‌ها را حذف مي‌نمايد و خود راوي داستان مي‌شود و گاهي اين کار را به شخصيت‌هاي داستاني محول مي‌کند و گاهي هم‌ داستان از سوي شخصيت‌ها بازي مي‌شود (خنيفر، 1398، ص154-155).
    5. رويکردهاي روايت‌پژوهي
    1-5. رويکرد اجتماعي ـ زبان‌شناختي
    اين رويکرد اولين بار در پژوهش ويليام لابوف در بررسي روايت‌هاي گفتاري سياه‌پوستان امريکا پديدار شد. ساختار اين روايت‌ها، به‌ويژه تطابق بين ترتيب کلامي ـ زماني رخدادهاي شخصي و ترتيب واقعي رخداد آنها و چگونگي انتقال معنا به شنونده بر مبناي اين ساختار، اين دو پژوهشگر را مجذوب خود ساخت. فرض لابوف بر اين بود که توالي منظم عبارت‌هاي روايي مبناي روايت را تشکيل مي‌دهد.
    تودوروف عنصر «گشتار» (Transformation) را به اين فرض اضافه کرد. از نگاه تودوروف، روايت‌ها معمولاً نوعي درهم‌ريختگي دارند. روايت‌ها براي نشان‌دادن تغييرات نسبت‌به حالت تعادل، بين رخدادهاي تغييريافته به‌ پيش و پس حرکت مي‌کنند تا در نهايت به حالت تعادل برسند (گربيچ، 1393، ص193).
    2-5. رويکرد تفکيک
    يکي از رويکردهاي موجود به روايت‌پژوهي، تفکيک انواع روايت‌پژوهي برحسب راهبردهاي تحليل به‌کاررفته توسط نويسندگان است. پلکينگهورن (Plkinghour) اين رويکرد را در پيش ‌گرفته و دو نوع روايت‌پژوهي را متمايز از هم معرفي مي‌کند: «تحليل روايت‌ها» که از تفکر الگوواره (پارادايمي) براي خلق توصيفات از برخي مضاميني استفاده مي‌کند که در ميان داستان‌ها يا گونه‌شناسي‌هاي نوع داستان‌ها وجود دارد؛ و «تحليل روايت‌پژوهانه» که در آن پژوهشگران توصيفات رويدادها يا اتفاقات را گردآوري کرده، آنها را با استفاده از يک پيرنگ به‌صورت داستان ارائه مي‌دهند (کرسول، 1394، ص75).
    6. شيوه‌هاي روايت‌پژوهي
    ـ بررسي کنيد آيا مسئلة پژوهش شما مناسب روايت‌پژوهشي هست؟
    يک يا چند فرد را که داستان‌ها يا تجاربي براي گفتن دارند، انتخاب کنيد و زمان قابل‌توجهي را براي گردآوري داستان‌هاي آنها از طريق انواع متعدد اطلاعات با آنها بگذرانيد.
    ـ اطلاعاتي دربارة بستر داستان‌ها گردآوري کنيد.
    ـ داستان‌هاي مشارکت‌کنندگان را تحليل و سپس آنها را در قالب يک چارچوب معنادار از نو حکايت کنيد.
    ـ همکاري مبتني‌بر اعتماد متقابل با مشارکت‌کنندگان از طريق درگير کردن فعالانة آنها در پژوهش داشته باشيد (کرسول، 1394، ص76-77).
    7. اعتبار پژوهش‌روايتي
    توجه به قضاوت‌ها دربارة اعتبار دانش توليدشده در پژوهش‌ها، عضو جدايي‌ناپذير در تمام تحقيقات علوم اجتماعي بوده است. طي چندين دهة گذشته، توسعة دانش در دو گروه منشعب شده است: پژوهشگران سنتي و پژوهشگران اصلاح‌طلب. پژوهش‌روايتي در گروه دوم، با استدلال‌هايي براي متقاعدکردن مخاطبان در خصوص اعتبار دانش توليدشده، توسعه پيدا کرده است. هر دو بايد پاسخگوي تهديدها در قبال اعتبار نتايج خود باشند. اين تهديدها در پژوهش‌روايتي، به دو حوزه مرتبط مي‌گردد: تفاوت‌ها در معناي ترجمه‌شده توسط افراد و داستان‌هايي که دربارة اين معنا مي‌گويند؛ و ارتباط ميان متن‌هاي داستان و تفسيرهاي آن متن‌ها.
    پيش از جنبش اصلاح‌طلبان، انديشمندان علوم اجتماعي رويکرد خود به اعتبارسنجي را عمدتاً با کاربرد قواعد سنتي، الگو‌سازي مي‌کردند. آنها بر اين باور بودند که تنها نوع دانش اجتماعي که به‌طور کافي قابل اعتبارسنجي است، آنهايي است که توسط دادة عددي و تحليل آماري توليد شده‌ است.
    جنبش اصلاح‌طلبان که پژوهشگران پژوهش‌روايتي نيز در اين دسته قرار مي‌گيرند، اعتقاد داشتند: علوم اجتماعي بايد به‌دنبال کشف و توسعة دانش دربارة نواحي قلمرو انسان باشد که خارج از مرزهاي چيزي قرار مي‌گيرد و به‌طور سنتي تصور مي‌شده براي اعتبارسنجي در دسترس هستند. اين رويکرد جديد با بازگشت به عقيدة اوليه درخصوص اعتبارسنجي به‌دست مي‌آيد.
    اين عقيده قضاوت درخصوص اعتبار دانش ارائه‌شده توسط پژوهشگران را در اختيار خوانندگان پژوهش قرار مي‌دهد. اين خوانندگان هستند که بر اساس شواهد و دلايل ارائه‌شده توسط پژوهشگر، دربارة صحت نتايج کار او قضاوت مي‌کنند. اطميناني که خواننده به دانش روايتي مي‌بخشد، نتيجة مستدل و معقول‌بودن دلايلِ مبتني‌بر شواهدي است که توسط پژوهشگر پژوهش‌روايتي ارائه ‌شده است (بايرام‌زاده و ديگران، 1396، ص13).
    8. فرايند تحليل روايت‌پژوهي
    طراحي پژوهش؛ انتخاب موضوع پژوهش و بيان مسئله؛ بيان اهداف و سؤالات پژوهش؛ انتخاب طرح پژوهش و توجيه آن؛ تمرکز بر يک قلمرو ويژه، جامعه و ويژگي‌هاي مورد مطالعه در پژوهش؛ نمونه‌گيري از افراد، رفتارها يا وقايع در پژوهش؛ گردآوري داده‌ها در پژوهش؛ تعيين نحوة مشارکت پژوهشگر در پژوهش؛ تعيين روش گردآوري اطلاعات در پژوهش؛ آماده‌سازي ابزار و گرداوري اطلاعات در پژوهش؛ بازنگري اسناد و رونويسي در پژوهش؛ تجزيه ‌و تحليل داده‌ها در پژوهش؛ مرور متن‌؛ رمزگذاري؛ نمايان کردن زمينه؛ تحليل داده‌ها؛ ارائة نتايج، تهية گزارش و ارزيابي پژوهش؛ نوشتن يافته‌ها و تجزيه‌ و تحليل در پژوهش؛ نتيجه‌گيري‌ها و مفاهيم در پژوهش؛ تهية پيش‌نويس و پرداخت متن و انتشار آن در پژوهش؛ ارزيابي کيفيت پژوهش (خنيفر، 1398، ص157-160).
    کرسول (2012) معتقد است: پژوهش‌روايي داراي هفت گام است: تشخيص يک موقعيت براي کاوش؛ انتخاب هدفمند افراد براي بررسي موقعيت؛ گردآوري داستان‌ها يا روايت‌ها؛ بازگويي و بازگرداني داستان‌ها در قالب پس‌زمينه‌ها و زمان‌بندي وقوع آنها؛ همکاري نزديک با مشارکت‌کنندگان در کل فرايند داستان؛ تدوين يک داستان دربارة تجربيات فردي و اجتماعي مشارکت‌کننده؛ اعتبارسنجي و بررسي صحت گزارش‌ها (کرسول، 2012).
    عطاران (1395) فرايند پژوهش‌روايي را به‌طورکلي، در سه مرحلة گردآوري روايت، تحليل روايت، و گزارش روايت بيان مي‌کند. در گردآوري روايت، به پياده‌سازي روايت، ساخت روايت، ايجاد فضاي روايت و اجراي روايت اشاره مي‌کند. همچنين تحليل روايت را با فعاليت‌هاي رمزگذاري اوليه، مروري تأملي بر رمزگذاري اولية مقوله‌بندي، ويرايش اولية مقوله‌بندي‌ها، ويرايش مقوله‌ها و مقوله‌بندي‌ها و ابلاغ مفاهيم بر اساس مقوله‌بندي رمزها مرتبط مي‌داند (عطاران، 1395).
    فلنگان به شناسايي چهار مرحله در روايت‌پژوهي با عنوان «فن حادثي حياتي» مي‌پردازد:
    1. تعيين هدف کلي و بيان موضوع مورد مطالعه؛
    2. برنامه‌ريزي و تعيين چگونگي جمع‌آوري حوادث واقعي؛
    3. جمع‌آوري داده از طريق مصاحبه‌ها و گزارش‌هاي مشاهده‌کننده؛
    4. تحليل و گزارش دربارة ملزومات حادثة در حال مطالعه (عطاران، 1395).
    لابوف و والتزکي بر اساس پژوهشي بر روي روايت‌هاي سياه‌پوستان امريکايي دريافتند که يک روايت منسجم، داراي يک ساختار کلان شش پاره و مشتمل بر الگوهاي تکراري و منظم با شش عنصر است:
    چکيده: عبارت ابتدايي که مجموعة کل رخدادها را به‌صورت خلاصه بيان مي‌کند.
    عبارت موقعيتي: زمان، مکان، و رخدادهاي روايت؛
    عبارت مربوط به کنش پيچيده‌کننده: اين عبارت بدنة اصلي داستان را تشکيل مي‌دهد که در آن، رخداد بعدي پاسخي است به اين پرسش: «بعد از آن چه شد؟»
    ارزيابي: تفسير اهميت و معناي رخدادها و نيز اهميت موقعيت، جامعه‌پذيري، تجربه، و ديدگاه‌هاي روايتگر؛
    نتيجه يا تصميم: پيامد نهايي روايت؛
    پايان‌بندي: اين عنصر روايتگر و مخاطب را به زمان حال پيوند مي‌زند (گربيچ، 1393، ص194).
    برخي انتقادات عمده وارد بر روايت‌پژوهشي را مي‌توان چنين بيان كرد:
    ـ ضعف در تبيين علمي فرايندهاي اجتماعي؛
    ـ توجه بيشتر به شناخت‌شناسي به‌جاي تدقيق روش‌شناسي؛
    ـ انتخابي‌بودن معيارها براي تعيين و تفسير جهت عليت؛
    ـ واقعي ديدن آنچه فرد در داستان خود ابراز مي‌کند (که گاهي آميخته به اغراق و داستان‌پردازي است).
    ـ امکان‌پذير نبودن بيان همة تجارب و عرصه‌ها در قالب روايت اجتماعي؛
    ـ به‌حاشيه‌رفتن آزمودني‌ها و دوري از محور بحث و عدم کنترل توسط پژوهشگر (خنيفر، 1398، ص160).
    زماني که فقط از يکي از دو رويکرد استفاده مي‌شود (رويکرد اجتماعي ـ زبان‌شناختي يا رويکرد اجتماعي ـ فرهنگي)، چشم‌اندازي که به‌دست مي‌آيد محدود است (خنيفر، 1398، ص190).
    9. نقاط قوت روايت‌پژوهي
    ـ مطالعاتِ روايت زندگي، روشي متقاعد‌کننده براي آزمون فرضيه‌ها عرضه مي‌کند؛ زيرا از پويايي‌هاي غني روان‌شناختي در زندگي انسان پرده برمي‌دارد.
    ـ با فراهم آوردن مقادير ارزشمند و گرانبار براي توليد نظريه و فرضيات نوين و روش‌هاي رمزگذاري روا و پايا به‌منظور فرضيه‌آزمايي، علم روان‌شناسي را غني‌تر نموده است.
    ـ رويکرد روايي مي‌تواند منجر به بينش‌هايي گردد که توسط ابزارهاي مقياس درجه‌بندي به دشواري حاصل شده، يا حتي گاهي غيرقابل دستيابي هستند.
    ـ ايجاد امکان تصريح بافت از ديگر نقاط قوت اين رويکرد محسوب مي‌گردد.
    ـ افراد از راه بيان داستان‌هاي خود، در باب موضوعات مهم، با خود و محيط اطراف ارتباط برقرار مي‌کنند.
    ـ روايت نه‌تنها به ما مي‌گويد افراد کجا بودند، يا که بودند و چه کردند، بلکه دربارة ارزيابي ذهني شرايط نيز اطلاعات مهمي به‌دست مي‌دهد.
    ـ روايت قادر است پيوندها و اتصالات در طول حوزه‌هاي مختلف زندگي يا منطق عملکردي را نشان دهد (سيد، 2015).
    نتيجه‌گيري
    در اين پژوهش، ضمن تعريف «روايت»، به ماهيت و كاركرد روايت، نظريه‌هـاي مربـوط بـه روايت، ساختار روايت، رويکردهاي روايت، انتقادات وارد بر اين روش و نقاط قوت روايت‌پژوهشي اشـاره شـد. چون روايت‌پژوهي در ايران سابقه‌اي طولاني ندارد و اخيراً پژوهش‌هايي نه چندان زيـاد در اين زمينه صورت گرفته است، اين پژوهش مانند هر روشي محدوديت‌هايي دارد؛ ازجمله نياز به زمان. اين روش کار با گروه بزرگ مشارکت‌کنندگان را مشکل ساخته است. از سوي ديگر، اين روش نيازمند همکاري نزديک با مشارکت‌کنندگان است که درنتيجه، روايت ساخته‌شده و تحليل‌هاي متعاقب آن، نقش پژوهشگر را به‌اندازة مشارکت‌کننده برجسته مي‌كند.
    داستان‌ها به طور ذاتي چندلايه و مبهم هستند. بنابراين، واقعيت ساخته‌شده توسط پژوهشگر و تأثير ذهنيت وي، در اين روش مشهود است. بنابراين، اين سؤال پيش مي‌آيد که چه معيارهايي بايد براي ارزيابي اين روش به‌کار رود؟ اتفاق نظر عمومي بر سر يک دستة خاص از معيارها وجود ندارد (فلدمن و ديگران، 2004).
    با توجه به اينکه تعداد پژوهش‌هاي نه‌چندان زيادي با اين روش صورت گرفته است و علاوه بر آن، ماهيت خاص اين روش ظرفيتِ نظريه‌پردازي و بررسي در زمينة پديده‌هاي گوناگون را دارد، هنگامي‌که ضعف‌هاي نظريه‌هاي موجود براي تبيين بسياري از پديده‌هاي اجتماعي و مديريتي کشورمان را در کنار توانمندي‌هاي بالقوه اين روش كنار هم مي‌گذاريم، اهميت شناخت و کاربرد آن بيشتر مي‌شود. با کاربرد بيشتر اين روش و آشکار شدن درستي پيش‌بيني‌ها در گذر زمان، نسبت به اعتبار آن در پيش‌بيني آينده، اظهارنظرهاي دقيق‌تري صورت خواهد پذيرفت.

    References: 
    • آقایی میبدی، فروغ )1392(. پیش‌درآمدی بر مطالعة روایت و روایت‌پژوهی. کهن‌نامة ادب پارسی، 2 (4)، 1-19.
    • بارت، رولان و دیگران (1394). درآمدی به روایت‌شناسی. ترجمة هوشنگ رهنما. تهران: هرمس.
    • بازرگان، عباس (1391). مقدمه‌ای بر روش‌های تحقیق کیفی و آمیخته: رویکردهای متداول در علوم رفتاری. تهران: دیدار.
    • بایرام‌زاده، سونا و دیگران (1396). ارائة چارچوبی برای روایت‌پژوهی در مطالعات مدیریت برای مواجهه با مسائل پیچیده. بهبود مدیریت، 2 (11)، 1-27.
    • خنیفر، حسین (1398). اصول و مبانی روش‌های پژوهش کیفی. چ چهارم. تهران: نگاه دانش.
    • دادخواه تهرانی، مریم و ناظرزاده کرمانی،‌ فرهاد (1394). تحلیل روایت‌شناختی رمان کافکا در کرانه. پژوهش ادبیات معاصر جهان، 1(20)، 59-75.
    • ذکایی، محمدسعید (1387). روایت، روایت‌گری و تحلیل‌های شرح‌حال‌نگارانه. پژوهشنامه علوم انسانی و اجتماعی، 1 (3)، 71-90.
    • عطاران، محمد (1395). پژوهش روایی؛ اصول و مراحل. تهران: دانشگاه فرهنگیان.
    • غفوری، خالد و دیگران (1397). پژوهش‌روایی در تعلیم و تربیت. عیار پژوهش در علوم انسانی، 2 (6)، 59-70.
    • غلام‌پور، میثم و آیتی، محسن (1398). روایت‌پژوهی ترک تحصیل دانش‌آموزان دختر روستایی. پژوهش‌نامة زنان، 4 (10)، 77-100.
    • کرسول، جان (1396). پویش کیفـی و طـرح پـژوهش انتخـاب از میـان پـنج رویکرد (روایـت‌پژوهـی، پدیدارشناسی، نظریة داده‌بنیاد، قوم‌نگاری و مطالعة موردی)، ترجمة حسـن دانایی‌فرد و حسـین کاظمی. تهران: صفار.
    • کرمی، زهره و سراجی، فرهاد (1398). مطالعة فراترکیب دستاوردهای برنامة روایت‌پژوهشی برای معلمان و دانشجومعلمان. مطالعات برنامة درسی ایران، 56 (15)، 5-40.
    • گربیچ، کارول (1393). درآمدی بر تحلیل کیفی داده‌ها. ترجمة مسعود دارابی و داریوش احمدیان و سیدعلی میرحسینی. تهران: نقد افکار.
    • نجیب‌زاده، آویده و اسکندری، حسین (1396). تحلیل روایت: روش‌های نو در تجزیه ‌و تحلیل داده روایی. اندازه‌گیری تربیتی، 30 (8)، 107-123.
    • هرمن، دیوید (1393). عناصر بنیادین در نظریه‌های روایت. ترجمة حسین صافی. تهران: نشر نی.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فلاح حسین آبادی، فرییا، فضل‌الهی قمشی، سیف‌اله.(1402) روش‌شناسی «روایت پژوهی»؛ رویکردی کیفی برای آشکار کردن نقشة فرش زندگی. دو فصلنامه روش شناسی پژوهش در علوم انسانی، 14(1)، 79-92 https://doi.org/10.22034/pajohesh.2025.2018176

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فرییا فلاح حسین آبادی؛ سیف‌اله فضل‌الهی قمشی."روش‌شناسی «روایت پژوهی»؛ رویکردی کیفی برای آشکار کردن نقشة فرش زندگی". دو فصلنامه روش شناسی پژوهش در علوم انسانی، 14، 1، 1402، 79-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فلاح حسین آبادی، فرییا، فضل‌الهی قمشی، سیف‌اله.(1402) 'روش‌شناسی «روایت پژوهی»؛ رویکردی کیفی برای آشکار کردن نقشة فرش زندگی'، دو فصلنامه روش شناسی پژوهش در علوم انسانی، 14(1), pp. 79-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فلاح حسین آبادی، فرییا، فضل‌الهی قمشی، سیف‌اله. روش‌شناسی «روایت پژوهی»؛ رویکردی کیفی برای آشکار کردن نقشة فرش زندگی. روش شناسی پژوهش در علوم انسانی، 14, 1402؛ 14(1): 79-92