پديدارشناسي؛ مكتب، جنبش يا روش؟

سال سيزدهم، شماره اول، پياپي 25، بهار و تابستان 1401‌، ص 7 ـ 24

 

امين معظمي گودرزي/ دکتراي فلسفه علوم اجتماعي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)     aminmoazami242@yahoo.com‌
‌دريافت: 25/10/1401 ـ پذيرش: 18/01/1402
چکيده
«پديدارشناسي» به‌مثابه يکي از رويکردهاي فلسفي مغرب‌زمين، با وجود گستره حاميان خود و تشتت آراء در ميان آنها، اين پرسش را به اذهان متبادر مي‌سازد که آيا اين رويکرد فلسفي، به‌منزله يک مکتب فلسفي مستقل و معين با يک سلسله مباني و مؤلفه‌هاي مشخص خودنمايي مي‌کند؟ يا اختلاف رأي ميان پديدارشناسان به قدري زياد است که نمي‌توان آنها را ذيل يک مکتب فلسفي معين با مباني و مؤلفه‌هاي مشخص جاي داد؟ در صورت اخير، پرسش ديگري مطرح مي‌شود که اگر نمي‌توان آنها را با يک سلسله آراء مشخص تحت يک مکتب معين جمع‌آوري کرد، پس وجه تسميه آنها به «پديدارشناسي» چيست؟ اين پژوهش با روشي «توصيفي و تحليلي» به اين نتايج دست يافته که گرچه پديدارشناسي به‌عنوان يک رويکرد فلسفي توسط ادموند هوسرل با يک سلسله مباني و مؤلفه‌هاي معين براي تحقق يک علم متقن بنيان نهاده شد، ولي شاگردان و پيروان وي بر آراء او وفادار نماندند و به شعب مختلف تقسيم شدند. به‌رغم اختلافات زياد ميان پديدارشناسان، برخي از محققان بر اين باورند که گرچه نمي‌توان رويکرد پديدارشناسي را به‌ سبب فقدان اشتراک حاميان آن بر يک سلسله مباني مشخص، يک مکتب فلسفي معرفي کرد، ولي مي‌توان نام «جنبش» بر آن نهاد؛ زيرا رويکردي پوياست که با سرچشمه‌اي واحد به سوي اهدافي در جريان است. جنبش مزبور گرچه شايسته عنوان يک مکتب مستقل فلسفي نيست، ولي تمام طرفداران خود را با روشي خاص به مطالعه پديدارهاي گوناگون دعوت مي‌کند. روش مذکور هفت مرحله‌اي است که تمام پديدارشناسان در سه مرحله نخست آن اتفاق نظر و در مراحل بعدي اختلاف‌نظر دارند.
كليدواژه‌ها: پديدارشناسي، ادموند هوسرل، جنبش پديدارشناسي، مؤلفه‌هاي پديدارشناسي، روش پديدارشناسي.