سال سوم، شماره دوم، پاييز و زمستان 1390، صفحه 15 ـ 44
Pazhuhesh, Vol.3. No.2, Fall & Winter 2011-12
محمدتقي ايمان*/ محمودرضا نوشادي**
چكيده
در تحقيقات اجتماعي براي شناسايي و حل مسائل، نياز به دانش و تسلط بر روششناسيهاي علمي و مسير تحقيق است. تحقيقات كمي و كيفي كه از دو مبناي متفاوت پارادايمياند، اين مسيرها را مشخص ميسازند. در هر رويكرد كمي و كيفي براي انجام پژوهش نياز به ابزار و روشهاي متفاوتي است كه يكي از آنها روش تحليل محتواست. تحليل محتوا نخست بيشتر به صورت كمي براي اندازهگيري متغيرها استفاده ميشد. اواسط قرن بيستم بود كه رويكردهاي كيفي در تحليل محتوا گسترش يافتند. تحليل محتواي كيفي را ميتوان نوعي روششناسي تحقيق در خدمت تفسير محتوايي دادهها دانست. براساس نظرية شييه و شانون ميتوان رهيافتهاي موجود در زمينة تحليل محتواي كيفي را به سه دستة تحليل محتواي عرفي، تحليل محتواي جهتدار و تحليل محتواي تلخيصي تقسيم كرد. در اين مقاله براساس اين ديدگاه، نخست به مقايسه اين سه رويكرد ميپردازيم و سپس مفاهيم اساسي و همچنين چگونگي قابليت اطمينان در اين روش را بررسي ميكنيم.
كليد واژگان: كمي، كيفي، تحليل محتوا، جهتدار، عرفي و تلخيصي.
* استاد جامعهشناسي دانشگاه شيراز iman@shirazu.ac.ir
** كارشناس ارشد جامعهشناسي دانشگاه شيراز mrnoushadi@gmail.com
دريافت: 90/9/5ـ پذيرش: 90/12/22
مقدمه
مسائل اجتماعي دامنهاي گسترده دارند که حل آنها به شناخت ريشههاي ظريف، عميق و بهظاهر نامرئيشان وابسته است. شناخت اين مسائل خودبهخود مستلزمِ دانستن و تسلط بر مبناي روشهاي شناخت آنهاست. تحقيقات از نوع كمي و كيفي كه از دو مباني متفاوت پارادايمياند، اين مسيرها را مشخص ميكنند. روشي كه به روش كمي يا روش علمي مسلط موسوم است و برگرفته از نظام فلسفي اثباتگرايي است، در مقابل مباني فلسفي روش كيفي از نظام فلسفي تفسيري ريشه گرفته است.1 در روشهاي كمي، از طريق ايجاد فاصله ميان محقق و موضوع مطالعه، ميكوشند تا به شناختي عيني از واقعيت دست يابند؛2 واقعيتي كه بر تبيين، پيشبيني، و آزمون بهمنزلة معيارهاي پارادايم اثباتگرايي ، مبتني بر متغيرهاي قابل اندازهگيري، استوار است.3
اين در حالي است كه پژوهشهاي كيفي كه مبتني بر پارادايم تفسيري و روششناسي پديدارشناختياند، بر درك معناي رويدادها توسط افراد تحت مطالعه استوارند.4 در اين حالت نگاه به پديدهها، نگاهي کلگرايانه و جامعنگر است و دنبال كردن اين روش، راهي است براي كسب آگاهي از طريق كشف معاني پديدهها.5 از نظر مايكوت و مورهاس6 چهار تفاوت بنيادين ميان پژوهشهاي كمي و كيفي، عبارتاند از: 1. كلمات (مفاهيم) در برابر اعداد، 2. ديدگاه بينشمدار در برابر ديدگاه عينيتمدار، 3. كشف در برابر اثبات، 4. انسانمحوري در برابر ابزارمحوري.
پژوهشگران براي تحقيق، با نگاهي علمي و منطقي به اين رويكردها مينگرند و كاربرد هريك از موارد مزبور را با توجه به نوع تحقيق در قلمرو عمل ملاحظه ميكنند. البته هركدام از اين رويكردها (كمي و كيفي) داراي مزايا و محدوديتهايي است كه محقق با توجه به هدف خود بايد آنها را در نظر گيرد.7
در هر رويكرد كمي و كيفي براي انجام پژوهش نياز به ابزار و روشهاي متفاوتي است كه يكي از آنها روش تحليل محتواست. در ادامه به معرفي اين روش ميپردازيم.
تحليل محتوا
استفاده از رويكردهاي گوناگون مقايسهاي و تحليلي از متون، بيشتر در كتاب مقدس مسيحيان در زمينههاي علم هرمنوتيك آغاز شد و سپس در تحليل روزنامهها، شيوههاي مربوط به خطشناسي و حتي تعبير خواب توسط زيگموند فرويد ادامه يافت. تقريباً نخستين تحليل براساس مطالعة تجربي روزنامهها در سال 1893 دربارة روزنامههاي منتشرشده در نيويورك بود که در پي پاسخ به اين پرسش برآمد: آيا روزنامههاي امروز مطالب ارزشمند ارائه ميدهند؟ اين تحليل نشان داد كه از 1881 تا 1893، روزنامههاي نيويورك افترا، شايعات و ورزش را تا حد بسياري جايگزين مطالب مذهبي، علمي و ادبي كردهاند.
تحليل محتوا بهمنزلة تكنيكي علمي عمدتاً در قرن بيستم رايج شد. شاخصهاي گوناگون علوم اجتماعي همچون ارتباطات، جامعهشناسي، علوم سياسي و روانشناسي آن را در پژوهشهاي خود بهكار گرفتهاند.8 اين روند بهويژه در طول جنگ جهاني دوم در دهة 1940 رواج بيشتري يافت. در ابتدا اين روش را براي تحليل تبليغات و سپس براي اهداف اطلاعاتي و نظامي بهكار گرفتند. در اين زمان دو گروه برجسته به تحليل تبليغات اختصاص يافت:
1. كارگروه كتابخانة كنگرة امريكا: در اين كارگروه، به موضوعات نمونهگيري، مسائل سنجش پايايي و اعتبار مقولههاي محتواي ارتباطات پرداختند.
2. كارگروه اسپاير (وابسته به دولت امريکا): در اين گروه به سخنپراكنيهاي داخلي دشمن ميپرداختند تا رويدادهاي آلمان نازي و متحدانش را شناسايي و پيشبيني، و اثر عمليات نظامي بر روحية جنگ را برآورد كنند.
پس از جنگ جهاني دوم هارولد لاسول9 و همكارانش با انتشار كتاب زبان سياست، ديدگاهها و جهتهاي نويني را براي بهكارگيري اين تكنيك فراهم آوردند. در دهة1950، برلسون10 كتاب خود را با عنوان تحليل محتوا در تحقيقات مربوط به ارتباطات منتشر كرد. در دهة 1960 استفاده از كامپيوتر در بهكارگيري اين روش موجب رشدي فزاينده در بهرهبرداري از آن شد. اين امر نخست با رشد نرمافزارهاي كامپيوتري، مستعد پردازش دادههاي لفظي گرديد. برنامههاي كامپيوتري شمارش كلمات نيز پديدار شدند. بهدنبال آن، برنامههاي كامپيوتري جديدي پديد آمدند كه داراي سيستم فرهنگ واژگان مشخص بودند و براساس آن، كلمههاي متن با توجه به فرهنگ واژگان رمزگذاري ميشد. تحليلگر ميتوانست اطلاعاتي را دستكاري، مقولهبندي، علامتگذاري و بازيابي كند.11
اواسط قرن بيستم ايراداتي به تحليلهاي سطحي بدون در نظر گرفتن محتواي پنهان تحليل وارد شد. از اين زمان بود كه رويكردهاي كيفي در تحليل محتوا گسترش يافتند. تحليل محتواي كيفي، يكي از روشهاي تحقيق است كه براي تحليل دادههاي متني، كاربردي فراوان دارد. از ديگر مواردي كه ميتوان در آنها از اين روش سود جست، مردمنگاري، نظرية بنيادي، پديدارشناسي و تحقيقات تاريخي است. تحليل محتواي كيفي، تمركز بر مشخصات زبان بهمنزلة وسيلة ارتباطي براي به دست آوردن معنا و محتواي متن دارد.12 دادههاي متن ممكن است به صورت شفاهي، چاپي يا الكترونيكي و همچنين حاصل پاسخهاي شفاهي، پرسشهاي پيمايشي باز يا بسته، مصاحبهها، گروههاي متمركز، مشاهدات يا رسانههاي چاپي مانند مقالات و كتابها باشند.13
يكي از تعاريف اوليه و رايج تحليل محتوا از برلسون14 است. به اعتقاد او در تحليل محتوا، ويژگيهاي ظاهري يك پيام (متن، مكالمه و...) را به شكل عيني (مستقل از برداشت شخصي محقق) و نظاممند (بر طبق قواعد معين و كمي براساس شاخههاي آماري) توصيف ميكنند. اين تعريف برلسون تعريفي كاملاً كمي از تحليل محتواست. از نظر گروهي از محققان، صرف محتواي ظاهري پيام چندان ارزشمند نيست و يك پژوهشگر بايد استنباط و قضاوت خود را نيز بهكار ببرد و محتواي پنهان يك پيام ارتباطي را توصيف و تفسير كند. به اعتقاد فيليپ استون15 تحليل محتوا روشي است كه بهگونة عيني و براساس قواعد معين، مشخصاتي ويژه از يك پيام را كشف ميكند كه اين تعريف به تحليل محتواي كيفي نزديكتر است.
بههرحال ميتوان گفت كه محققان به تحليل محتوا بهمنزلة روشي انعطافپذير براي تحليل اطلاعات توجهي ويژه دارند.16 تحليل محتوا بيانگر رويكردهاي تحليل گوناگون است، و از رويكردهاي برداشتگرايانة حدسي و تفسيري تا رويكردهاي نظاممند و دقيق را دربرميگيرد.17 هر محقق با توجه به نوع مطالعه و با توجه به علاقة خود ميتواند نوع ويژهاي از تحليل محتوا را برگزيند.18 اگرچه انعطافپذيري تحليل محتوا براي انواع گوناگون تحقيق سودمند است، فقدان تعريف و روية قطعي ميتواند محدوديت جدي در كاربرد اين روش تحقيق پديد آورد.19 تحليل محتوا معمولاً به دو روش تحليل محتواي كمي و كيفي تقسيم ميشود و محقق بايد براساس طرح موضوع و با توجه به نوع استفاده از تحليل محتوا و روال بهكارگيري آن در مطالعه، از اين دو نوع روش سود ببرد تا بتواند از سردرگمي و ابهام كاربرد ميان دو روش دوري گزيند.20 براي روشنتر شدن موضوع، نخست شرح مختصري از تحليل محتواي كمي ارائه ميدهيم و سپس بهگونهاي گستردهتر به شرح تحليل محتواي كيفي، كه روششناسي پژوهش اخير را دربرميگيرد، ميپردازيم.
تحليل محتواي كمي
اين روش همانگونه كه برلسون بيان كرده است، فن پژوهشي براي توصيف عيني، نظاممند و كمي محتواي مطلب است. كرلينجر21 نيز آن را شيوة نظاممند، عيني و كمي براي اندازهگيري متغيرها (شاخص تحقيقات كمي) و تجزيه و تحليل آنها معرفي كرده است.
بر اين اساس، تحليل محتواي كمي بايد از چهار ويژگي عيني بودن، منظم بودن، آشكار بودن و كمي بودن به شرح ذيل برخوردار باشد:
1. عيني بودن: ويژگي استفاده از قواعد و قوانين، دقيق و روشن است؛ بهگونهاي كه اگر محققان ديگر، همان محتوا را با همان روش، دوباره تحليل كنند، نتايجي همسان بهدست ميآورند. بنابراين نتايج بايد مستقل از تحليلگرها باشند و با تكرار مجدد، همان نتايج بهدست آيند؛
2. نظاممند بودن: اين ويژگي بيانكنندة اين موضوع است كه همة عناصر موجود در محتوا بايد براساس واحد و مقولههايي كه براي بررسي در نظر گرفته شدهاند، تحليل شوند و محقق نبايد عناصري را از محتوا به دلخواه كنار بگذارد يا تنها برخي از عناصر را تحليل كند؛
3. آشكار بودن: در اينجا بايد به متن يا پيام آشكار و روشن، توجه و از هرگونه استنباط شخصي و پيشداوريهاي فردي تحليلگر جلوگيري شود؛
4. كمي بودن: اين ويژگي، تحليل محتوا را از يك مطالعة معمولي جدا ميسازد. بر پاية اين ويژگي، تحليلگر بايد روشن كند چه كلمات، مضامين و نمادهايي بيش از همه و به چه تعداد در متن تكرار شدهاند. افزون بر تحليل مقداري، ميتوان از تحليل همبستگي استفاده كرد. اين نوع تحليل مشخص ميكند كه ارتباط مفاهيم و عناصر چگونه است و چه عواملي آنها را به هم پيوند ميدهند.22
براي هر پژوهشي که از روش تحليل محتوا استفاده ميكند، ميتوان اين هفت مرحله را برشمرد: 1. بيان مسئله و تعيين اهداف تحقيق، 2. تعيين پرسش و فرضيههاي تحقيق، 3. تعيين محتواي مورد نظر براي تحقيق و انتخاب نمونه، 4. تدوين فهرستي از موضوعها و تعيين مقولهها، 5. انجام تحليل محتوا و تعيين فراواني مقولهها، 6. تجزيه و تحليل نتايج بهدستآمده، 7. روايي و پايايي روش.23
بايد دقت كرد كه در اين روش دو عنصر اصلي مطرحاند: واحد تحليل و مقولة تحليل.
واحد تحليل: كوچكترين جزء پيكرة متن است كه براي رسيدن به هدف تحقيق، اندازهگيري و شمارش ميشود. واحد تحليل اغلب ميتواند در بردارندة كلمه، جمله، پاراگراف، عكس يا صفحه باشد كه البته هريك از اين واحدها به تناسب نوع متن و هدف پژوهش انتخاب ميشوند؛
مقولة تحليل: هنگامي كه واحد تحليل معين شد، بايد مشخص شود كه واحدهاي استخراجشده و شمارششده چگونه دستهبندي ميشوند. عناوين اين دستهبنديها، مقولة تحليل را تشكيل ميدهند. درنهايت واحدهاي تحليل براساس مقولههاي تحليل دستهبندي ميشوند تا مراحل شمارش و تحليل اطلاعات صورت بگيرد.24
روش تجزيه و تحليل اطلاعات در تحليل محتواي كمي ميتواند توصيفي يا توصيفي ـ تحليلي باشد. در تحليل توصيفي، براساس نوع واحد تحليل، بايد فراواني موضوعِ مورد بررسي در مقولهبنديها تعيين و شمارش شود و براساس آن نتيجهگيري به عمل آيد. در اينجا محقق تنها به تحليل فراواني ميپردازد؛ درحاليکه در توصيفي ـ تحليلي نهتنها تحليل فراواني (شامل شدت، وسعت و اهميت عناصر مورد نظر در محتوا)، كه تحليل همبستگي عناصر و مفاهيم جهت انسجام و همبستگي و يا گسستگي بررسي ميشود و نتيجهگيري نهايي صورت ميپذيرد. استفاده از انواع تحليلها بستگي به هدف تحقيق دارد.25
تحليل محتواي كيفي
بهطور اساسي تقليل متن به اعداد در تكنيك كمي، به دليل از دست دادن اطلاعات تركيبي و معنا، اغلب مورد انتقاد قرار گرفته است.26 تحليل محتواي كيفي در جايي كه تحليل كمي به محدوديتهايي ميرسد، نمود مييابد. بنابراين تحليل محتواي كيفي را ميتوان روش تحقيقي براي تفسير ذهني محتوايي دادههاي متني از طريق فرايندهاي طبقهبندي نظاممند، كدبندي، و تمسازي يا طراحي الگوهاي شناخته شده دانست.27 همچنين يکي از ويژگيهاي بنيادين پژوهشهاي کيفي نظريهپردازي به جاي آزمون نظريه است.28 با تحليل کيفي ميتوان يك رويكرد تجربي، روششناسانه و كنترلشدة مرحلهبهمرحله را با رعايت عناصر مورد مطالعه در نظر گرفت.29
اين تعاريف بيان ميكنند كه تحليل محتواي كيفي به محققان اجازه ميدهد اصالت و حقيقت دادهها را به گونة ذهني، ولي با روش علمي تفسير كنند. عينيت نتايج بهوسيلة وجود يك فرايند كدبندي نظاممند تضمين ميشود. تحليل محتواي كيفي به فراسويي از كلمات يا محتواي عيني متون ميرود و تمها يا الگوهايي را كه آشكار يا پنهان هستند به صورت محتواي آشكار ميآزمايد.30
بنابراين يكي از موضوعات درخور توجه در تحليل محتواي كيفي، تصميمگيري دربارة اين موضوع است كه آيا تحليل بر محتواي پنهان تأكيد ميكند يا آشكار؛31 زيرا محتواي آشكار و محتواي پنهان در تحليل محتواي كيفي به تفسير مربوطاند، ولي تفسيرها در عمق و سطح انتزاع متفاوتاند.32 همين عامل موجب شده است كه محققان، تحليل محتواي كيفي را بهمنزلة روشي انعطافپذير، بهويژه براي دادههاي متني در نظر بگيرند.33 براي افزايش درك نسبت به تحليل محتواي كيفي ميتوان به صورت فهرستوار به مقايسة آن با رويكرد كمي توجه كرد:
1. روش كار و منطق تحقيق در هر دو تحليل با هم متفاوتاند. براي مثال تحليل محتواي كمي به گونة گسترده در رسانههاي جمعي بهمنزلة شيوهاي كه عناصر مربوط به متن را آشكار ميسازد كاربرد دارد؛ درحاليكه تحليل محتواي كيفي بيشتر با کشف معاني بنيادين در پيام سروكار دارد؛
2. تحليل محتواي كمي قياسي است؛ يعني ميكوشد فرضيهها يا پرسشهاي توليدشده از نظريهها يا پژوهشهاي پيشين را بيازمايد؛ درحاليكه تحليل محتواي كيفي استقرايي است؛ يعني مبتني بر بررسي و استنتاج موضوعها و تمها، از دادههاي خام است كه گاه به طرح نظريه ميانجامد؛
3. در تحليل محتواي كمي براي نمونهگيري، به دادههايي نياز است كه با استفاده از قواعد نمونهگيري تصادفي، كه اعتبار استنتاجهاي آماري را تضمين ميكنند، انتخاب ميشوند؛ درحاليكه نمونه در تحليل محتواي كيفي معمولاً دربردارندة انتخاب هدفمند مواردي است كه بازتابانندة پرسشهاي پژوهشاند.
بنابراين رويكرد كمي، ارقام و اعدادي را توليد ميكند كه بهوسيلة روشهاي آماري گوناگون ساخته ميشوند؛ درحاليكه رويكرد كيفي، توصيف و تفسير از موضوع مورد مطالعه ارائه ميكند و اغلب در پي اظهارات بازتابي است از آنچه در جهان اجتماعي نظاره ميشود. درنتيجه خواننده نيز رويكرد و مراحل بهدستآمده از اين فرايند تقريباً به اندازة محقق درك ميكند.34
رويكردهاي تحليل محتواي كيفي
بر اساس نظرية شييه و شانون ميتوان رهيافتهاي موجود در زمينة تحليل محتوا را به سه دسته تقسيم كرد كه عبارتاند از: 1. تحليل محتواي عرفي و قراردادي؛35 2. تحليل محتواي جهتدار؛36 3. تحليل محتواي تلخيصي يا تجمعي.37
با اين همه درمجموع ميتوان گفت که همة رويكردهاي تحليل محتواي كيفي از يك فرايند مشابه پيروي ميكنند كه هفت مرحله را دربرميگيرد: 1. تنظيم كردن پرسشهاي تحقيقي كه بايد پاسخ داده شوند؛ 2. برگزيدن نمونة مورد نظر كه بايد تحليل شود؛ 3. مشخص كردن رويکرد تحليل محتوايي كه بايد اعمال شود؛ 4. طرحريزي كردن فرايند رمزگذاري؛ 5. اجرا كردن فرايند رمزگذاري؛ 6. تعيين اعتبار و پايايي؛ 7. تحليل كردن نتايج حاصل از فرايند رمزگذاري (کايد).
تحليل محتواي عرفي
تحليل محتواي عرفي معمولاً در طرحي مطالعاتي بهكار ميرود كه هدف آن شرح يك پديده است. اين نوع طرح، اغلب هنگامي مناسب است كه نظريههاي موجود يا ادبيات تحقيق دربارة پديدة مورد مطالعه محدود باشد. در اين حالت پژوهشگران از بهكارگرفتن مقولههاي پيشپنداشته38 ميپرهيزند و در عوض ترتيبي ميدهند كه مقولهها از دادهها ناشي شوند. در اين حالت، محققان خودشان را بر امواج دادهها شناور ميكنند تا شناختي بديع برايشان حاصل شود.39 بنابراين از طريق استقرا، مقولهها از دادهها ظهور مييابند. اين حالت را مايرينگ مقولة استقرايي ناميده است.40
اطلاعات جمعآوري شده از طريق مصاحبه و از طريق تداعي معنا تحليل ميشوند و نظريههاي ازپيشموجود جايگاهي ندارند. در اين حالت، تحليل دادهها با خواندن آنها به صورت مكرر آغاز ميشود تا دركي كامل دربارة آنها بهدست آيد.41 براي نمونه، براي رسيدن به درك يك متن مانند رمان، بايد واژه به واژة آن را براي مشتق ساختن عناصري از متن جهت طرح رمزها خواند.42
محقق براساس ادراك و فهم خود از متن مورد مطالعه، نوشتن تحليل اوليه را ميآغازد و اين كار ادامه مييابد تا پيشزمينههايي براي ظهور رمزها آغاز شود. اين عمل اغلب موجب ميشود كه طرحريزي رمزها از متن ظهور يابد و سپس براساس شباهتها و تفاوتهايشان مقولهبندي شوند. اين مقولهبندي از سازماندهي و گروهبندي كردن رمزها به صورت خوشههاي معنادار43 دستهبندي ميشود.44 به گونة ايدئال شمار افراد گروه بين 10 تا 15 مورد انتخاب ميشود كه براي تنظيم شمار فراواني از رمزها بسنده است.45 بسته به کيفيت ارتباط بين زيرمقولهها، محقق ميتواند با تركيب و سازماندهي اين زيرمقولهها، آنها را بهشمار كمتري از دستهبندي (مقوله) تبديل كند. نمودار درختي ميتواند براي سازماندهي كردن اين مقولهها به صورت يك ساختار سلسلهمراتبي استفاده شود.46 در مرحلة بعدي تعاريفي براي هر مقوله و زيرمقوله و رمز صورت ميگيرد. براي تهية گزارش از يافتهها، مثالهايي براي رمزها و مقولهها از روي دادهها مشخص ميشود. بسته به هدف تحقيق، محققان تصميم ميگيرند ارتباطي بين مقولهها و زيرمقولههاي بيشتر براساس موافقت بين خود، پيشينة موضوع يا سلسلهمراتب بين دادهها مشخص كنند.47
امتياز بارز تحليل محتواي كيفي براساس رويكرد عرفي، بهدست آوردن اطلاعات مستقيم و آشكار از مطالعه، بدون تحميل كردن مقوله يا نظريههاي ازپيشتعيينشده است. البته به اين روش انتقادهايي نيز وارد است؛ ازجمله ضعف در ايجاد فهم جامع از محتواي متن، كه درنتيجه، موجب نقصان شناسايي مقولههاي اصلي ميشود و ممکن است بيان واقعي از دادهها ارائه نشود.
همانگونه که در نمودار شمارة 1 نشان داده شده است، رمزگذاري و در نتيجه مقولهبندي مطالب در تحليل محتواي عرفي بدون در نظر داشتن هيچ پيشينة تئوريکي، همزمان با مطالعة متن يا مصاحبه آغاز ميشود. با توجه به موضوع، مرحلهبهمرحله به تعيين واحد معنا و فشرده ساختن آن تا تعيين رمز ميپردازيم و در صورت داشتن زمينهاي مشترک، رمزها ادغام ميشوند تا مقولهها تعيين گردند و سپس مفهوم کلي که حاصل جمعبندي اين مقولههاست (تم) حاصل ميآيد. براي حفظ پايايي، بازبيني مطالب در دو مرحله، يکي پس از اينکه بين 10-50 درصد مقولهبنديها تکميل شد و ديگري در پايان کار صورت ميپذيرد و اگر پرسش تحقيق جنبهاي کمي را نيز دربرگيرد، در پايان ميتوان آنها را نيز تحليل كرد. همانگونه که ملاحظه ميشود، در اينجا ما بدون داشتن پشتياني نظريه از جزئيات و مشترکات حاصل از آن استفاده ميکنيم تا به مفهوم کلي ميرسيم. مثالهايي که در جدولهاي 2و3 بيان شدهاند براساس همين موضوعاند.
نمودار 1: مدل مرحلة كاربرد مقولة استقرايي48
تحليل محتواي جهتدار
گاه نظريه يا تحقيقاتي قبلي دربارة يك پديده مطرحاند كه يا كامل نيستند يا به توصيفهاي بيشتري نيازمندند. در اين حالت محقق كيفي، روش تحليل محتوا با رويكرد جهتدار را برميگزيند.49 اين روش را معمولاً براساس روش قياسي متکي بر نظريه طبقهبندي ميكنند كه تمايزات آن با ديگر روشها براساس نقش نظريه در آنهاست. هدف تحليل محتواي جهتدار معتبر ساختن و گسترش دادن مفهوميِ چارچوب نظريه و يا خود نظريه است. نظرية ازپيشموجود ميتواند به تمركز بر پرسشهاي تحقيق كمك كند. اين امر پيشبينيهايي را دربارة متغيرهاي مورد نظر يا دربارة ارتباط بين متغيرها فراهم ميکند. اين موضوع ميتواند به تعيين طرح رمزگذاري اوليه و ارتباط بين رمزها كمك كند، كه نشاندهندة مقولهبندي به شيوة قياسي است.50 تحليل محتوا با رويكرد جهتدار نسبت به ديگر روشهاي تحليل محتوا از فرايند ساختارمندتري برخوردار است.51
با بهكار بردن نظريههاي موجود يا پژوهشهاي پيشين، پژوهشگران كار خود را با شناسايي متغيرها يا مفاهيم اصلي براي طبقهبندي رمزهاي اوليه آغاز ميكنند.52 در مرحلة بعد تعريفهاي عملياتي براي هر مقوله با استفاده از نظريه مشخص ميشود.
اگر داده به صورت اوليه از مصاحبهها بهدست آمده باشد، ممكن است از يك پرسش باز استفاده شده باشد كه از پرسشهاي هدفمند مربوط به مقولهبنديهاي ازپيشتعيينشده است. به دنبال پرسش باز، محقق پژوهش ويژهاي براي كشف تجربيات مشترك مشاركتكنندگان، مثلاً دربارة محروميت، عصبانيت، افسردگي و رضايت انجام ميدهد.
رمزگذاري براساس پرسش تحقيق ميتواند با يكي از اين دو راهكار آغاز شود:
1. اگر هدف تحقيق، شناسايي و مقولهبندي همة موارد مربوط به يك پديدة ويژه مثلاً واكنشهاي عاطفي است، بايد كل متن مطالعه شود و آن بخشهايي كه براساس برداشت اولية ما (واكنش عاطفي) مشخص ميشوند، علامتگذاري گردند. در مرحلة بعدي براساس رمزهاي ازپيشتعيينشده (بر اساس نظريه) قسمتهايي كه علامتگذاري شدهاند، رمزگذاري ميشوند. به هر بخش از متن كه در اين رمزگذاري اوليه جاي نميگيرد، ميتوان رمزي جديد داد؛
2. رمزگذاري آني با استفاده از رمزهاي ازپيشتعيينشده: دادههايي را كه نميتوانيم رمزگذاري كنيم، مشخص و سپس تحليل ميكنيم تا اينكه معين شود آيا آنها يك مقولهاند يا زيرمقولة رمزهاي موجود؟ برگزيدن اينكه از كداميك از اين رويكردها استفاده شود، بستگي به داده و هدف محقق دارد.
اگر محقق بخواهد اطمينان يابد که همة معاني مرتبط با پديدة مورد نظرش (براي نمونه، واكنش عاطفي) را مد نظر قرار داده است، بايد نخست موارد شناساييشده را علامتگذاري كند و تا كسب قابليت اعتماد، رمزگذاري انجام نشود. اگر محقق اطمينان يافت كه رمزگذاري اولية شناسايي مرتبط با متن، فاقد سوگيري است ميتواند رمزگذاري را آغاز كند.
بسته به نوع و گستردگي يك مقوله، محقق ممکن است نياز داشته باشد با تحليل پيدرپي، در شناسايي زيرمقوله بكوشد. يافتههاي ناشي از تحليل محتواي جهتدار ميتوانند پيشنهادهايي براي حمايت يا عدم حمايت از يك نظريه داشته باشند. اين مدارك ميتوانند به وسيلة نشان دادن رمزها و از طريق مثالها و توصيفها معرفي شوند. هرچند در اينجا ميتوان از فراواني رمزها مانند تحقيقات كمي و آماري استفاده كرد، بعيد به نظر ميرسد هر دو به يك نتيجه برسند.53 البته نظريه يا پژوهشهاي پيشين ما را براي بحث دربارة يافتههايمان راهنمايي ميكنند. مقولههاي مشخصشده در تحقيقات ميتوانند ديد متضادي از نظريهها را ايجاد كنند و يا ميتوانند در جهت اصلاح، گستردگي و تقويتكردن نظريه، تأثير بگذارند. يكي از نقاط قوت تحليل محتواي جهتدار را ميتوان پشتيباني از نظريههاي موجود و همچنين ايجاد فهمي گستردهتر از آن دانست. به همين منظور، رويكرد جهتدار ميتواند در اينجا بهمنزلة رقيب پارادايم طبيعتگرا عمل كند.
استفاده از نظريههاي موجود ميتواند داراي محدوديتهاي ذاتي براي محقق باشد؛ مانند گرايش به سوگيري54 نسبت به جانبداري از نظريه. پس محقق ممكن است تمايل يابد که به دنبال شواهد و مدارك تأييدكنندة نظريه باشد. بنابراين بيطرفي يا اثبات قابليت اعتماد (داشتن روايي و پايايي) ميتواند ملاكي باشد كه محقق براي متعادل ساختن نسبتِ مفهوم به مشاهدات، در تحقيق خود در نظر بگيرد.55
در نمودار شمارة 2 مدل مقولهبندي قياسي نشان داده شده است که در آن محقق با بهكار بردن نظريههاي موجود در شناسايي و رمزگذاري دادهها اقدام ميكند. برخلاف نمودار 1 که در آن واحدهاي معنا بدون پشتوانه نظري تبديل به رمزها و در نهايت مقولهبندي ميشوند، در اينجا محقق بايد از نظريه در رمزبندي استفاده كند. بنابراين قياس اصلي در اينجا نظرية ازپيشموجود است و نه نظر محقق. در اينجا نيز مانند نمودار شمارة 1 جهت پايايي به بازبيني مجدد و در صورت لزوم بازبينيِ مقولهبندي دادهها در دو مرحله پرداخته ميشود.
نمودار 2: مدل مرحلة كاربرد مقولهبندي قياسي56
تحليل محتواي تلخيصي
مطالعهاي كه از روش تحليل محتواي كيفي با رويكرد تلخيصي استفاده ميكند با شناسايي و كمي كردن كلمات يا مضامين ويژة موجود در متن، با هدف فهم چگونگي كاربرد اين كلمات يا محتواي آنها در متن آغاز ميشود.
اين كميتسازي نهتنها تلاشي براي فهم معناي كلمات است، بيشتر از آن، كشف كاربرد اين كلمات در متن است. تحليل كردن براي نمود يك كلمه يا مضمون ويژه در متن، نشاني از تحليل محتواي واضح و مشخص است.57
اگر تحليل در همين حد باز ايستد، تحليلي كمي بهشمار ميآيد كه تمركز آن روي شمار فراواني مضمون يا واژگان ويژه است.58 تحليل محتواي كيفي با رويكرد تلخيصي ميتواند به آن سوي شمارش كه همان تحليل محتواي پنهان و نهفتة موجود در كلمات است، نيز برود. تحليل محتواي پنهان به فرايند تفسير محتوا مربوط ميشود.59 در اين نوع تحليل، تمركز روي كشف معاني اصولي واژه يا مضامين آن است60 و پژوهشگران از اين نوع تحليل محتوا در مطالعات تحليلي انواع مقالات موجود در مجلات علمي و همچنين کتابهاي مرجع61 استفاده ميكنند. كتابهاي مرجع دربارة مطالعات با محتواي تجربي مربوط به مراقبتهاي تسكيني62 و روحية مذهبي در كتاب پرستاري از اين گونهاند.63
براي نمونه ما ميتوانيم كلماتي مانند مرگ، مردن و در حال مرگ را در نظر بگيريم و آنها را بشماريم كه درحقيقت كاري كاملاً كمي است؛ ولي اگر در پي شناسايي اصطلاحات جايگزين براي مرگ در متن باشيم و تجربه كنيم كه چگونه اين كلمات به صورت مستقيم يا غيرمستقيم در متن استفاده ميشوند، ميتوان گفت از تحليل محتوا با رويكرد تلخيصي استفاده كردهايم.
در يك تحليل محتواي كيفي با رويكرد تلخيصي، تحليل داده با جستوجوي كلمات مشخص بهوسيلة روش دستي يا كامپيوتري آغاز ميشود. واژگان پرشماري براي هر اصطلاح مشخص محاسبه ميشوند. در اينجا محقق ميخواهد بداند که واژة مورد نظر چه به صورت مستقيم و چه غيرمستقيم به چه تعداد و توسط چه كساني بهكار برده شده است تا براساس آنها به مضمونسازي رمزها بپردازد.64
اين حالت به محقق اجازه ميدهد تا به تفسير مضامين مربوط به هم بپردازد. محققان ميكوشند بر اين اساس، كاربرد كلمه و يا معانياي را كه يك كلمه ميتواند داشته باشد، کشف كنند. تحليل محتوا با رويكرد تلخيص، داراي مزيتهايي است. براي مثال، اين نوع از تحليل محتوا ـ به علت تأکيد بر کلمات ويژه و مورد نظر محقق، نسبت به دو رويکرد پيشين ـ روشي منفعل و بيدردسر براي مطالعه و بررسي پديدههاي مورد علاقة محقق است؛65 و يا اينکه بينشي بنيادين از اين موضوع را كه چگونه افراد كلمات را بهكار ميبرند ارائه ميكند؛ هرچند يافتههاي حاصل از اين رويكرد به علت عدم توجه به گستردگي معاني موجود در داده، ميتواند محدوديتهايي براي تحقيق ايجاد كند. در جدول شمارة 1، خلاصة سه رويكرد متفاوت تحليل محتواي كيفي به نمايش درآمده است:
جدول1: اختلافات اساسي كدگذاري در سه رويكرد تحليل محتوا66
نوع تحليل محتوا |
آغاز تحقيق |
زمان تشخيص رمزها يا كلمات كليدي |
منشأ رمزها يا كلمات كليدي |
تحليل محتواي عرفي |
مشاهده |
رمزها همزمان با تحليل داده معين ميشوند |
رمزها از دادهها مشتق ميشوند |
تحليل محتواي جهتدار |
نظريه |
رمزها همزمان با تحليل دادهها و يا قبل از آنها مشخص ميشوند |
رمزها از تئوري يا يافتههاي تحقيق مشتق ميشوند |
تحليل محتواي تلخيصي |
كلمات كليدي |
كلمات كليدي قبل و در ضمن تحليل دادهها تعريف ميشوند |
كلمات كليدي براساس علاقة محقق يا ادبيات تحقيق بهدست ميآيند. |
تعريف مفاهيم اساسي در تحليل محتواي كيفي
هرچند دربارة تعريف مفاهيم در تحليل محتواي كيفي توافق اصولي وجود ندارد، در كل ميتوان گفت اين مفاهيم عبارتاند از: 1. محتواي آشكار و پنهان،67 2. واحد تحليل، 3. واحد معنا، 4. فشرده كردن، 5. جداسازي و خلاصه كردن، 6. منطقه محتوايي، 7. رمز، 8. مقوله، 9. تم.
در ادامه بهترتيب اشارهاي مختصر به هريك از آنها خواهيم كرد.
در يك تحليل محتواي كيفي موضوع اساسي، تصميمگيري دراينباره است كه آيا تحليل بايد بر محتواي آشكار تأكيد كند يا بر محتواي پنهان. آن بخش از تحليل كه به توصيف جنبههاي مشاهدهپذير و جزئيات ملموس محتوا ميپردازد، صورت آشكار از تحليل محتواست؛68 و در مقابل، آن بخش كه دربارة چگونگي درگير شدن در تفسير معاني اساسي و جنبههاي ارتباطي اين معاني در متن صحبت ميكند، صورت پنهان تحليل محتواست.69 هرچند ميتوان گفت هم محتواي آشكار و هم پنهان هردو ميتوانند به تفسير مرتبط باشند، تفاسيرشان در عمق و سطح انتزاع متفاوت است.
واحد تحليل، يكي ديگر از امور مهم در تحليل محتواست. در نوشتهها، واحد تحليل به يك نوع موضوع مورد مطالعه مهم اشاره ميكند. براي مثال يك شخص، يك برنامه، يك سازمان، يك كلاس درس يا يك كلينيك پزشكي70 يا اجتماع، دولت يا ملت71 واحدهاي تحليلاند. ديگران واحد تحليل را بهمنزلة مصاحبهها يا خاطرات روزانه مطرح ميكنند و در كل مقداري از فضايي را كه به يك موضوع يا يك عمل تحت مطالعه اختصاص داده ميشود، واحد تحليل گويند.72 همچنين بخشهايي از متن كه جدا و رمزگذاري ميشود،73 يا هر عبارتي كه در نسخة مورد مطالعة ما وجود دارد،74 ميتواند بهمنزلة واحد تحليل در نظر گرفته شود. بايد در نظر داشت كه واحد تحليل بايد به اندازهاي باشد كه بهمنزلة زمينهاي براي واحد معنا در فرايند تحليل در نظر گرفته شود.
واحد معنا عبارت است از مجموعهاي از واژگان يا جملهها كه بتوان ارتباطي از معاني مشابه و يكسان در آنها يافت و براساس اين معناي مشابه آنها را تقسيمبندي كرد. اين تقسيمبندي ميتواند نامهاي متفاوتي داشته باشد، از قبيل واحد تحليل يا واحد رمزگذاري،75 يك واحد ايده،76 واحد لفظي مربوط به متن،77 يك واژه يا عبارت كليدي78 واحد تحليل،79 يا تم.80 واحد معنا دربردارندة كلمه، جمله، يا عبارتها و يا پاراگرافهايي است كه در جنبههايي از زمينه يا محتوايشان با يكديگر ارتباط دارند.
در واحد معنا مباحثي مطرحاند كه پيش از رمزگذاري بايد آنها را فهميد و رعايت كرد. يكي از آنها بحث دربارة كوتاه كردن مطالب، شامل مفاهيمي مانند سادهسازي،81 تلخيص82 و فشردگي83 است.
سادهسازي تنها به كاهش اندازه بدون اشاره به كيفيت موضوع اشاره دارد. تلخيص به كيفيت مختصرشدة متن مربوط است كه بهمنزلة مرحلة اضافي در فرايند تحليل ديده ميشود. فشردگي (چكيدگي)، به يك فرايندِ مختصر كردن اشاره دارد كه هستة معنايي اصلي در متن حفظ ميشود؛ فرايندي كه به موجب آن متن فشرده ميشود؛ به صورت مجزا درميآيد و با متنهاي فشردة هممعنا جمع ميشود و آنها با هم درون دستة بزرگتر قرار ميگيرند.84 اين دستۀ بزرگتر مجموعه85 ناميده ميشود و براساس آن ميتوان رمزها را پديد آورد.86
البته بهتر است بهجاي واژة فشردگي از واژة انتزاع استفاده كنيم، زيرا اين واژه بر توصيف و تفسير در سطحي منطقيتر تأكيد ميكند. مثالهايي از ساخت ايجاز در متن، شامل ساخت رمزها، مقولهها و تمها، در سطوح مختلف است.87 اصطلاح بعدي منطقة محتوايي88 است كه باكستر آن را با همين نام و باروسو آن را با نام خوشة89 محتوايي معرفي ميكند. اين اصطلاح به بخشهايي از متن كه با موضوعي ويژه سروكار دارد، اشاره ميكند.90 يك منطقة محتوايي ميتواند براساس مشاهده يا براساس فرضهاي نظري بهدست آيد.
واحد معنا، مبنا و پايه ساخت رمزگذاري است و از واحد معنا ميتوان به رمزگذاري رسيد. بنابر نظر كافي و اتكينسون،91 رمزها ابزارهايي براي تفكر و ابتكارند؛ ازاينرو براساس واحد معنا، بايد دادهها را با توجه به نوع تحقيق در رمزهاي مختلف قرار داد. پس از رمزها به بررسي اصطلاح مقوله ميرسيم كه مرحلة بعدي در تحليل محتواي كيفي است. ايجاد مقوله، ويژگي اصلي تحليل محتواي كيفي است. يك مقوله، گروهي از مضامين است كه در يك وجه اشتراك شريكاند.92 پاتن93 بيان ميكند كه مقولهها داراي هماهنگي دروني و ناهمگوني بيرونياند. کريپندورف94 تأكيد ميكند كه مقولهها بايد جامع و مانع باشند. اين بدينمنظور است كه هيچ دادة مرتبطي نميتواند با قصد محقق از مقولهها بيرون نگاه داشته شود که در اين صورت يكي از معايب مقولهبندي مناسب خواهد بود. بهعلاوه هيچ دادهاي نبايد در دو يا بيش از يك مقوله وارد شود؛ هرچند به دليل پيچيدگي واقعيت تجربة انساني، امكان ندارد يك مقولهبندي جامع و مانع ايجاد شود. بايد دانست كه يك مقوله به پرسش چه چيز پاسخ ميدهد.95 همانگونه كه ديده ميشود، يك مقوله اغلب به يك سطح توصيفي محتوا اشاره دارد و ميتواند مبين محتواي آشكار متن باشد. يك مقوله اغلب دربردارندة شماري از زيرمقولههاست كه سطوح متفاوتي از ايجاز را دارند. زيرمقولهها ميتوانند در يك مقوله جاي گيرند، يا يك مقوله ميتواند به زيرمقولهها تقسيم شود.
پس از مقوله به واپسين مفهوم بيانشده در تحليل محتواي كيفي ميرسيم كه مفهوم تم است. مفهوم تم داراي معناي چندگانه است و ايجاد تمها شيوهاي است كه مضامين و معاني اساسي را در مقولهها با هم مرتبط ميسازد. پاليت و هانگلر96 تم را يك اصل تكراري ايجاد شده درون مقولهها يا گسست ميان مقولهها ميدانند. باكستر97 تمها را رشتهاي از معاني و مضامين ميداند كه حوزه به حوزه تكرار ميشوند.
تم كه به پرسش چگونه است پاسخ ميدهد، رشتهاي از معاني برجسته،98 واحدهاي معناي فشرده،99 رمزها يا مقولهها براساس سطوح تفسيري است. يك تم ميتواند مبين محتواي پنهان متن در نظر گرفته شود. ازآنجاكه همة دادهها در اينجا داراي معناهاي چندگانهاند، تمها لزوماً جامع و مانع نيستند.100 يك واحد معناي فشرده، يك رمز يا يك مقوله، ميتواند متناسب براي قرار گرفتن در بيشتر از يك تم باشد. تم ميتواند بهوسيلة خردهتمها ساخته يا به خردهتمها تقسيم شود.
براي روشن شدن تعاريف مفاهيم مزبور، در ادامه نمونهاي از پژوهشهاي لوندمن و نورنبرگ101 از بيست فرد بزرگسال كه دچار ديابت نوع اول شدهاند، آورده ميشود ـ در اين پژوهش از رويکرد تحليل محتواي عرفي و تلخيصي به صورت مشترک استفاده شده است ـ. پژوهشگران موضوع را به هفت منطقة محتوايي دستهبندي كردند که سه مورد را براي نمونه بيان ميکنيم:
1. تجربههايي كه مرتبط با آغاز بيمارياند؛ 2. تجربههاي مرتبط با افزايش قند خون. 3. تجربههايي كه با كاهش قند خون مرتبطاند.
در اينجا ما براي روشن شدن موضوع، يكي از مناطق محتوايي تقسيمبندي شده توسط لوندمن و نورنبرگ، مثلاً تجربههاي مرتبط با افزايش قند خون را بررسي ميكنيم. اين دو محقق متون مرتبط به افراد مختلف (بيست نفر بيمار) را خلاصه و فشرده كردند و يك متن واحد (و يك واحد تحليل) را تشكيل دادند. سپس متن خلاصهشده را به واحدهاي معنا از هم مجزا ساختند و آن را رمز قرار دادند. مثالهايي از واحدهاي معنا، واحدهاي معناي فشردهشده و رمزها در جدول شمارة 2 نشان داده شدهاند.
جدول 2: مثالهايي از واحدهاي معنا، واحد معناي فشردهشده و كدها
واحد معنا |
واحد معنا فشردهشده |
كد |
احساس عجيب و غريب توخالي بودن در سرم در بعضي جاها دارم |
احساس عجيب پوچي در سر |
توخالي بودن در سر |
بيشتر اوقات همهچيز پيشبينيناپذير است، |
يك موقعيت پيشبينيناپذير و نامطمئن |
ترديد (شك) |
سپس رمزهاي گوناگون براساس تفاوتها و شباهتهايشان مقايسه و به شش زيرمقوله و سه مقوله دستهبندي ميشوند كه محتواي آشكار را تشكيل ميدهند. مقولهبنديهاي آزمايشي (اوليه) بين دو محقق مورد بحث و بازبيني قرار گرفتند. تفاوت بين دو محقق در قضاوتشان بود كه احساسات و اعمال شناخته و ناشناخته را دربرميگرفت. اين تفاوت سرانجام به توافق در دستهبندي كردن رمزها انجاميد و سرانجام مضمون و معناي اساسي يا به عبارت ديگر محتواي پنهان بهوسيلة مقولهبنديها درون يك تم تشكيل شد. مثالهايي از رمزها، مقولهها، زيرمقولهها و تم در جدول شمارة 3 ارائه شده است:
جدول 3: مثالهايي از كدها، مقولهها و زيرمقولهها و يك تم
تم |
فقدان كنترل و تلاش براي برگرداندن كنترل |
||||
مقوله |
احساسات فعاليتها |
ادراكات |
|||
زيرمقوله |
احساسات ناشناختة جسمي |
احساسات آشنا ولي غيرمنتظرة بدني |
احساسات وحشتآور فعاليتهاي ناآشنا |
فعاليتهاي شناختهشده ولي غيرمنتظره |
مشكلات تفكري |
رمز |
تصور توخالي بودن در سر، خالي بودن معده، سفتي زبان |
عرق كردن، شمار فراوان تپش قلب |
ترسيدن از مرگ، رفتار ازهمگسيخته، از دست دادن كنترل، لكنت زبان، شك، گيجي |
اصرار در خوردن، بيانات لفظي برآشفته، حمله به يخچال |
ترديد در آنچه گفته ميشود، ناتواني در تفكر فراگير |
گفتني است كه ايجاد مقولهها، قواعد رمزگذاري يا مقولهبندي همواره نيازمند بحث و تفاهم توسط تيم تحقيق است.102 رمزگذاري متن، كنترل كردن ثبات و پايداري رمزگذاري و بازبيني قواعد رمزگذاري، فرايندي تكراري است و اين عمل تا هنگامي كه به رمزگذاري ثابت و مستحكم نايل شود، ادامه خواهد داشت.103
قابليت اطمينان در تحليل محتواي كيفي
يافتههاي تحقيق بايد داراي قابليت اطمينان باشند. هر مطالعة تحقيقاتي با توجه به فرايندها و روشهاي بهكاربردهشده در آن ارزيابي ميشود. مفاهيم مورد استفاده براي بيان قابليت اطمينان بين تحقيقات كمي و كيفي متفاوت است. بهطور سنتي در تحليل محتواي كيفي معمولاً استفاده از مفاهيمي مانند روايي،104 پايايي،105 و تعميمپذيري106 كه بهطور عرفي در تحقيقات كمي مورد استفاده قرار ميگيرند، مرسوم بود.107 همچنين در تحقيقات كيفي استفاده از مفاهيمي مانند قابليت اعتبار،108 قابليت اعتماد109 و قابليت انتقال110 در توصيف جنبههاي گوناگون قابليت اطمينان111 كاربرد داشته است. البته لينكلن و كوبا112 چهار معيار ارزيابي را براي تحقيقات كيفي پيشنهاد ميكنند كه دربردارندة قابليت اعتبار، قابليت انتقال، قابليت اعتماد و قابليت تصديق113 است. معادل آنها را در تحقيقات كمي، روايي دروني، روايي بيروني، پايايي و عينيت ميدانند. لانگ و جانسون114 ميگويند بدون توجه به نوع تحقيق، مفاهيم روايي و پايايي داراي معنايي يكساناند و هر دو با نامهاي متفاوت بهكار ميروند و تنها يك كار را انجام ميدهند. بههرحال صرف نظر از نظرات متفاوت، در اينجا به بررسي مختصري از سه مفهوم قابليت اعتبار، قابليت اعتماد و قابليت انتقال ميپردازيم.
قابليت اعتبار به تمركز روي تحقيق و اطمينان از اين موضوع كه دادهها و فرايند تحليل بهخوبي در جستوجوي اين موضوعاند، وابسته است.115 نخستين پرسش دربارة اعتبار، از چگونگي تصميم ما در تمركز روي تحقيق، انتخاب مضمون و شركتكنندگان و رويكرد جمعآوري دادهها ناشي ميشود. انتخاب شركتكنندگان با تجربههاي گوناگون، امكان روشن شدن پرسش تحقيق را از جنبههاي گوناگون افزايش ميدهد.116 مصاحبهشوندگان با جنسيت و سنين گوناگون و مشاهدهکنندگاني با شخصيتهاي متفاوت، در غني كردن پديدههاي مورد مطالعه سهيماند.
انتخاب بهترين روش براي جمعآوري دادهها، و ميزان و تعداد دادهها در ايجاد قابليت اعتبار بسيار مهماند. ميزان دادههايي كه براي پاسخ به پرسشهاي تحقيق ضرورت دارد، وابسته به پيچيدگي پديدة مورد مطالعه و كيفيت دادههاست. موضوع مهم ديگري كه موجب افزايش قابليت اعتبار در تحقيقات ميشود انتخاب واحد معناست که بايد دقيق و مناسب باشد. انتخاب واحد معنايي كه بسيار بزرگ باشد (براي نمونه، دربردارندة چندين پاراگراف)، موجب اشكال در مديريت آن توسط محقق ميشود؛ زيرا احتمالاً از يك واحد معنايي بزرگ ميتوان معاني متفاوت برداشت كرد. همچنين يك واحد معنايي كوچك مثلاً يك تكواژه ممكن است به مطالبي ناقص بينجامد. البته استثنايي در اين مورد هست و آن هنگامي است كه يك يا چندين كلمه، از يك نماد يا استعاره حكايت كنند. بههرحال در هر دو حالت مزبور، خطر از دست دادن معناي متن در طول فشرده يا خلاصه كردن در فرايند تحقيق وجود دارد.
قابليت اعتبار يافتههاي تحقيق با چگونگي پوشش دادههاي تحقيق در مقولهها و تمها ارتباط دارد. اين بدين معناست كه هيچ دادة مرتبطي بهطور سهوي يا به صورت نظاممند بيرون از مقولهبندي نگاه داشته نشوند يا دادة نامرتبطي را پوشش ندهند.
قابليت اعتبار همچنين پرسشي دربارة چگونگي داوري دربارة شباهتهاي دروني و اختلافهاي بين مقولهبنديهاست. اين رويكرد ميتواند دو روش متفاوت داشته باشد كه يكي از آنها اين است كه نشان دهيم عبارات بيانگر يا معرف رونوشتبرداري از متن هستند و ديگري حاصل توافق ميان پژوهشگران همكار، كارشناسان و مشاركتكنندگان در طول تحقيق است. عقايد متفاوتي دربارة لزوم داشتن توافق وجود دارد. اعتقاد بر اين است كه چون واقعيت، ماهيتي چندگانه دارد و آن هم بستگي به چگونگي تفسير ذهني دارد، بنابراين توافق ميان پژوهشگران، كارشناسان و مشاركتكنندگان در تحقيق بحثبرانگيز است.117
حتي اگر اعتقاد بر اين باشد كه واقعيت ماهيتي ذهني و چندگانه دارد، ميتوان از ارزش گفتوگو و توافق در بين پژوهشگراني كه دربارة يك موضوع مطالعه ميكنند دفاع كرد. اين گفته به معناي انجام مقولهبندي دادهها دقيقاً به يك صورت نيست؛ بلكه به معناي توافق كارشناسان دربارة شيوهاي است كه به طبقهبندي دادهها ميانجامد.118
از ديگر مواردي كه به قابليت اعتبار تحقيق ميانجامد، شناخت مشاركتكنندگان در تحقيق از يافتههاي بهدستآمده است. اين عمل هرچند لزوماً موجب تأييد119 نميشود، ترجيحاً تصديق ميكنند كه موضوع است.
بهجز قابليت اعتبار، يكي ديگر از جنبههاي پديد آمدن اطمينان در تحقيقات تحليل محتواي كيفي، قابليت اعتماد است. لينكلن و كوبا120 قابليت اعتماد را چنين تعريف ميكنند: جستوجوي معنا از طريق بهشمار آوردن هم عوامل عدم قطعيت (بيثباتي) و هم عوامل پديدارشونده كه به طرحي براي تغييرات ميانجامد. اين عوامل موجب ميشوند كه ما درجة تغيير دادهها را با گذشت زمان و همچنين دگرگونيهايي را كه در تصميم محقق كيفي در ضمن فرايند تحليل ايجاد ميشوند، دريابيم. اين عوامل همچنين موجب ميشوند خطر عدم ثبات يا عدم هماهنگي طي جمعآوري دادهها پديد آيد. ازسويي طرح پرسشهايي با زمينهاي مشابه براي همة شركتكنندگان ضرور و مهم است و ازسوي ديگر مصاحبه و مشاهده فرايندي تكاملي است كه طي آن مصاحبهكنندگان و مشاهدهکنندگان نظرات و ديدگاههاي جديد دربارة پديدة مورد مطالعه بهدست ميآورند. اين ديدگاههاي جديد ميتوانند متعاقباً بر جهت پرسشها تأثير بگذارند و يا اينكه تمركز بر مشاهده را تخصصيتر و محدودتر كنند. بهوسيلة گفتوگوي آزاد بين تيم تحقيق، داوريهاي گوناگون دربارة شباهتها و تفاوتهاي محتواي مصاحبه با گذشت زمان با هم سازگارتر ميشوند.
سومين ركن قابليت اطمينان، همچنين پرسش از قابليت انتقال را نيز دربرميگيرد كه اشاره به مقدار و درجهاي دارد كه يافتههاي حاصل از تحقيق در يك محيط را بتوان به محيط و گروههاي ديگر تسري داد.121 هرچند نويسندگان (مقالهنويسان و...) ميتوانند در اين زمينه دربارة چگونگي انتقال اظهار نظر كنند، اين تنها تصميم خوانندگان است كه آيا يافتهها ميتوانند به مضمون و زمينهاي ديگر انتقال يابند يا نه؟
به منظور تسهيل و روشني در امر قابليت انتقال، شرح مشخص و شفاف از فرهنگ و زمينة مورد مطالعه، انتخاب و ويژگيهاي مشاركتكنندگان، نحوة جمعآوري دادهها و فرايند تحليل، مهم و بنيادين است. همچنين ارائة يافتههاي پربار همراه با بيان و برآورد مناسب از اين يافتهها ميتواند قابليت انتقال را آسان سازد.
بايد دانست در روش تحقيق هيچ روش و راه منحصر به فرد و كلياي در كار نيست؛ بلكه تنها صحبت از احتماليترين آنها، آن هم با توجه به نوع رويكرد خاص است. در تحقيق كيفي بهدست آوردن محتملترين روش تنها از طريق برقراري بحثها و استدلالها بين تيم تحقيق حاصل ميشود. قابليت اطمينان در تحقيقات كيفي، هنگامي قويتر خواهد بود كه يافتههاي حاصل از تحقيق مسيري را فراهم آورند كه خواننده را براي جستوجوي تفسير، راهنمايي كنند.
نتيجهگيري
تحليل محتوا بهمنزلة تكنيكي علمي عمدتاً در قرن بيستم رايج شد. شاخههاي گوناگون علوم اجتماعي همچون ارتباطات، جامعهشناسي، علوم سياسي و روانشناسي آن را در پژوهشهاي خود بهكار گرفتهاند.122 در ابتدا اين روش را براي تحليل تبليغات و سپس براي اهداف اطلاعاتي و نظامي بهكار بردند. پژوهشگران به تحليل محتوا بهمنزلة روشي انعطافپذير براي تحليل اطلاعات توجهي ويژه دارند.123 تحليل محتوا بيانگر رويكردهاي تحليل گوناگون، از رويكردهاي برداشتگرايانه حدسي و تفسيري گرفته تا رويكردهاي نظاممند و دقيق است.124 هر پژوهشگر با توجه به نوع مطالعه و با توجه به علاقة خود ميتواند گونهاي ويژه از تحليل محتوا را برگزيند.125 اگرچه انعطافپذيري تحليل محتوا براي انواع گوناگون تحقيق سودمند است، فقدان تعريف و روية قطعي ميتواند محدوديت جدي در كاربرد اين روش تحقيق پديد آورد.126 تحليل محتوا معمولاً به دو روش تحليل محتواي كمي و كيفي تقسيم ميشود و پژوهشگر بايد براساس طرح موضوع و با توجه به نوع استفاده از تحليل محتوا و روال بهكارگيري آن در مطالعه از اين دو نوع روش سود ببرد تا بتواند از سردرگمي و ابهام كاربرد ميان دو روش دوري گزيند.127 تحليل محتواي كمي را ميتوان شيوة نظاممند، عيني و كمي براي اندازهگيري متغيرها (شاخص پژوهشهاي كمي) و تجزيه و تحليل آنها تعريف كرد.128 بر اين اساس، تحليل محتواي كمي بايد از چهار ويژگي عيني بودن، منظم بودن، آشكار بودن و كمي بودن برخوردار باشد. بايد دقت كرد كه در اين روش دو عنصر اصلي وجود دارد: واحد تحليل و مقولة تحليل. اواسط قرن بيستم ايراداتي عليه تحليلهاي سطحي بدون در نظر گرفتن محتواي پنهان تحليل وارد چرخة تحقيق شد. از اين هنگام بود كه رويكردهاي كيفي در تحليل محتوا گسترش يافتند. تحليل محتواي كيفي يكي از روشهاي تحقيق است كه براي تحليل دادههاي متني كاربرد فراواني دارد. از ديگر مواردي كه ميتوان از اين روش سود جست، مردمنگاري، نظرية بنيادي، پديدارشناسي و پژوهشهاي تاريخي است. به گونة بنيادين، فروكاستن متن به اعداد در تكنيك كمي به دليل آنكه موجب از دست دادن اطلاعات تركيبي و معنا ميشود، اغلب مورد انتقاد قرار گرفته است.129 تحليل محتواي كيفي در جايي كه تحليل كمي به محدوديتهايي ميرسد، نمود مييابد. بنابراين تحليل محتواي كيفي را ميتوان روش تحقيقي براي تفسير ذهني محتوايي دادههاي متن از طريق فرايندهاي طبقهبندي نظاممند، رمزبندي، و تمسازي يا طراحي الگوهاي شناختهشده دانست.130 با تحليل کيفي ميتوان يك رويكرد تجربي، روششناسانه و كنترلشدة متون در درون زمينة ارتباطي، بر طبق قواعد تحليل از محتوا و روش مرحلهبهمرحله با رعايت عناصر مورد مطالعه در نظر گرفت.131 بر پاية اين تعاريف تحليل محتواي كيفي به پژوهشگران اجازه ميدهد كه اصالت و حقيقت دادهها را به گونة ذهني ولي با روش علمي تفسير كنند. اعتبار نتايج، بهوسيلة وجود يك فرايند رمزبندي نظاممند تضمين ميشود. تحليل محتواي كيفي به فراسويي از كلمات يا محتواي عيني متون ميرود و تمها يا الگوهايي را كه آشكار يا پنهان هستند به صورت محتواي آشكار ميآزمايد.132 براساس نظرية شييه و شانون ميتوان رهيافتهاي موجود در زمينة تحليل محتوا را به سه دسته تقسيم كرد: 1. تحليل محتواي عرفي و قراردادي، 2. تحليل محتواي جهتدار و 3. تحليل محتواي تلخيصي يا تجمعي.133 اختلاف سه رويكرد تحليل محتواي کيفي در چگونگي طرحريزي آنهاست. موفقيت تحليل محتواي كيفي بستگي بسياري به فرايند رمزگذاري دارد که فرايند بنيادين رمزگذاري، سازماندهي مقدار فراواني از متن در قالب دستهبندي كوچكتر است.134 دستهبنديها، الگوها يا مطالبي هستند كه يا بهگونة مستقيم از متن بهدست ميآيند و يا پس از تحليل متن حاصل ميشوند. محقق در جهت فرايند رمزگذاري در تحليل محتوا طرحي پيريزي ميكند كه اين طرح موجب راهنمايي رمزگذار در فرايند تحليل محتواست. اين طرح بهمنزلة ابزار ترجمهاي جهت سازماندهي كردن دادهها در طبقات عمل ميكند.135 طرح رمزگذاري دربردارندة فرايند و قاعدة تحليل دادههاست كه بايد نظاممند و منطقي باشد.
قابليت اعتماد در پژوهشها، حاصل از تحليل محتوا در ايجاد طرحريزي خوب جهت رمزگذاري است.136 تفاوت سه رويكرد تحليل محتوا كه شامل تحليل عرفي، جهتدار و تلخيصي ميشود در طرحريزي ابتدايي جهت رمزگذاري است. در تحليل محتواي عرفي، مقولهها از دادهها همزمان با تحليل محتواي متن حاصل ميشوند. در اين رويكرد محقق فهمي عميق از پديدة مورد نظر بهدست ميآورد. در رويكرد جهتدار، محقق طرح رمزگذاري خود را پيش از اينكه تحليل داده را آغاز کند، از طريق نظرية موجود يا تحقيقات قبلي پايهريزي ميكند.137 همچنين در فرايند تحليل، رمزهاي ديگري نيز بهدست ميآيند و همچنين رمزهاي قبلي (حاصل از نظريه) بازبيني و اصلاح ميشوند. پژوهشگراني كه از رويكرد جهتدار تحليل محتواي كيفي استفاده ميكنند، ميتوانند موجب اصلاح و گسترش نظرية موجود كه از آن بهره بردهاند، بشوند. رويكرد تلخيصي تحليل محتواي كيفي اساساً با دو رويكرد مزبور اختلافات بنيادين دارد. در اينجا پژوهشگر بهدنبال واژگان منفرد و در ارتباط با متني ويژه است. اين نوع از تحليل موجب هدايت محقق به تفسير معناي اصلاحات خاص يا محتوايي ويژه از لغات ميشود.
پينوشتها:
1. W.R. Borg & M.D. Gall, Educational Research.
2. حيدرعلي عابدي، «تحقيقات کيفي»، حوزه و دانشگاه، ش 47، ص63.
3. رك: مجيد صدوقي، پژوهش کيفي در روانشناسي و علوم رفتاري.
4. M. Q. Patton, Quatitalive Research and Evalution Methods.
5. N. Denzin.& Y. Lincoln, The Diseipline and Practice of Qualitative Research.
6. Pamela Maykut & Richard Morehouse, Beginning Qualitative Research.
7. احمدرضا نصر و فريدون شريفيان، «رويکردهاي کمي، کيفي و ترکيبي در پژوهشهاي تربيتي»، حوزه و دانشگاه، ش 47، ص 20.
8. M. S. Poole & J.P. Folger, "Modes of observation and the validation of interaction analysis schemes", Small Group Behavior, vol 12, p.477-493; O. R. Holsti, Content analysis for The Social Sciences and Humanities.
9. Harold Lasswell.
10. B. Berleson,Content Analysis in Communication Research.
11. K. Krippendorff, Content Analysis. An introduction to its Methodology.
12. R. W. Budd & R. K. Thorp, & L. Donohew, Content analysis of Communications; K. Lindkvist, "Approaches to textual analysis", Aduances in content analysis, eds: K. E. Rosengren, p.23-41; D.G. McTavish & E.- B. Pirro, "Contextual content analysis", Quality and Quantity,vol 24, p 245-265; R. Tesch, Qualitntive resenrch: Analysis types and software tools.
13. N. L. Kondracki & N. S. Wellman, "Contentanalysis: Review of methods and their applications in nutrition education", Journal of Nutrition Education and Behavior, vol 34, p. 224-230.
14. B. Berleson, Op.Cit.
15. P. Stone, The general inquirer: Acomputer approach to content analysis, p 5.
16. S. Cavanagh, "Content analysis: Concepts, Methods and applications", Nurse Researcher, vol 4 (3), p. 5-16.
17. K. E. Rosengren, "Advances in Scan dinavia content analysis: An introduction" Advances in Content Analysis, In K. E. Rosengren (F.d.), p. 9-19.
18. R. P. Weber, Basic Content Analysis.
19. R. Tesch, Qualitntive Resenrch: Analysis Types and Software Tools.
20. J.M. Morse, Qualitative nursing research.
21. Kerlinger.
22. رضا جعفري هرندي، احمدرضا نصر و ابراهيم ميرشاه جعفري، «تحليل محتوا روشي پرکار برد در مطالعات علوم اجتماعي»، حوزه و دانشگاه، ش 55، ص 37ـ42.
23. همان، ص 39ـ42.
24. احمد جمشيدي، بررسي تأثير انتخابات رياست جمهوري دوم خرداد 1376 بر روي مطبوعات شيراز، ص 65 .
25. محمدرضا نوشادي، چگونگي طرح هويت ملي در کتابهاي تعليمات اجتماعي پنجم دبستان و سوم راهنمايي، ص 50.
26. R. P. Weber, Op.Cit.
27. Hsiu- Fang Hsieh & Sara E. Shanon, "Three Approaches to Content Analysis", Qualitativr Health Research, Vol.15, No.9
28.محمدتقي ايمان، مباني پارادايمي روشهاي تحقيق کمي و کيفي در علوم انساني، ص 172.
29. P. Mayring, Qualitative content analysis. Forum: Qualitative Social Research, 1(2).
30. Yanzhang.Content analsis (qualitative, thematic) in: http://www.ils.unc.
31. N. L. Kondracki & N.S. Wellman, Op.Cit.
32. U.H. Graneheim & B. Lundman, "Qualitative Content Analysis in Nursing Research", Nusre Education Today, vol 24, p. 105-112.
33. S. Cavanagh, Op.Cit.
34. A. Berg & U. Welander Hansson, "Dementia care nurses’ experiences of systematic clinical group supervision and supervised planned nursing care", Journal of Nursing Management, vol 8(6), p. 357-368.
35. Conventionat Content Analysis.
36. Directed Content Analysis.
37. Summative Content Analysis.
38. Preconcieved Categories.
39. N. L. Kondracki & N.S. Wellman, Op.Cit.
40. P. Mayring, Op.Cit.
41. R. Tesch, Op.Cit.
42. M.B. Miles,& A.M. Huberman, Qualitative Data Analysis: An Expanded Ourcebook; D.I. Morgan, "Qualitative contentanalysis: A guide to paths not taken", Qualitative Health Research, vol 3, p 112-121; J.M. Morse & P. Field, Qualitative research methods for health professionals (second,ed).
43. Meaningful Clusters.
44. A. Coffey, P. Atkinson, Making Sense of Qualitative Data. Complementar Research strategies.
45. J.M. Morse & P. Field, Op.Cit.
46. Ibid.
47. Ibid.
48 P. Mayring, Op.Cit.
49. W.J. Potter & D. evine- Donnerstein, "Rethinking validity and reliability in content analysis", Journal of Applied Communication Rcsearch, vol 27, p. 258-284.
50. P Mayring, Op.Cit.
51.G. Hickey & C. kipping," Issues in research. A multi- stage approach to the coding of data form open-ended questions", Nurse Researcher, vol 4, p. 81-91.
52. W.J. Potter & D. l evine- Donnerstein, Op.Cit.
53. J.R. Curtis, M.D. Wenrich, J.D. Carline, S.E. Shannon, D.M. Ambrozy, & P.G. Ramsey, "Understanding physicians skills at providing end- of- life care:Perspectives of Patients, Families, and health care workers", Journal of General Internal Medicine, vol 16, p. 41-49.
54. Bias.
55. Y.S. Lincoln, & E.G. Guba, Naturalistic inquiry.
56. P. Mayring, Op.Cit.
57 W.J. Potter & D. evine- Donnerstein, Op.Cit.
58. N. L Kondracki, & N.S. Wellman, Op.Cit.
59 O. R. Holsti, Op.Cit.
60. E. Babbie, The practice of social research; M. Catanzaro, "Using qualitative analytical techniques", Nursing research: Theory and Practice, Eds: N.F. Woods & M.Catanzaro, p. 437-456.
61. Text book.
62. B. Ferell, R. Virani, M. Grant, & T. Borneman, "Analysis of content regarding death and bereavement in nursing texts", Psychooncology, vol 8, p. 500-510.
63. M. McEwen, "Analysis of spirituality content in nursing textbooks", Journal of Nursing Education, vol 43, p. 20-30.
64. D.I. Morgan, Op.Cit.
65. E. Babbie, Op.Cit.
66. Hsiu- Fang, Hsieh & Sara E Shanon, Op.Cit.
67. Manifest and Latent Content.
68. N. L. Kondracki, & N.S. Wellman, Op.Cit.
69. Ibid.
70. D.M. Mertens, Research Methods in Education and Psychology. Integrating Diversity with Quantitative and Qualitative Approaches.
71. M. Q. Patton, Qualilalive Research and Evalution Methods.
72. B. Downe- Wamboldt, "Content analysis: method, applications, and issues", Health Care for Women International, vol 13(3), p. 313-321.
73 R. P Weber, Basic content analysis.
74. N. Feeley & L.N. Gottlieb, "Classification systems for health concerns, nursing strategies, and client outcomes: nursing practice with families who have a child with chornic illness", Canadian Journal of Nursing Research, vol 30 (1), p. 45-59.
75. L.A. Baxter, "Content analysis", Studying Interpersonal Interaction, Eds: B.M. Montgomery & S. Duck, p. 239-254.
76. C.R. Kovach, "Content analysis of reminiscences of elderly women", Research in Nursing & Health, vol 14 (4), p. 287-295.
77. K. Krippendorff, Content Analysis. An introduction to its Methodology. The Sage Commtext Series.
78. P.R. Lichtein & G.Young, "My most meaningful patient. Reflective learning on a general medicine service", Journal of General internal Medicine, vol 11(7), p. 406-409
79. B. Downe- Wamboldt, Op.Cit.
80. D.F. Polit, B.P. Hungler, Nursing Research. Principles and Methods, Sixth ed.
81. O. Findahl & B. Hoijer, Text- och Innehallsanalys, En Oversikt av Nagra Analystraditioner, (Swedish).
82. S. Cavanagh, Op.Cit.
83. A. Coffey & P. Atkinson, Op.Cit.
84. Burnard, p. 262.
85. Aggregation.
86. J. Barrosso, "Social Support and Long- term survivors of Aids", Western Journal of Nursing Research, vol 19 (5), p. 554-582.
87. U.H. Graneheim & B. Lundman, Op.Cit.
88. Cantent area.
89. Cluster.
90. M. Q. Patoon, Op.Cit.
91. A. Coffey & P. Atkinson, Op.Cit, p. 32.
92. K. Krippendorff, Op.Cit.
93. M. Q. Patton, Op.Cit.
94. K. Krippendorff, Op.Cit.
95. K. Krippendorff, Op.Cit.
96. D.F. Polit & B.P. Hungler, Nursing Research. Principles and Methods, fourth ed.
97. L.A. Baxter, Op.Cit.
98. Underlying meaning.
99. Condensed Meaning units.
100. K. Krippendorff, Op.Cit.
101. T. Long & M. Johnson, Rigour, "reliability and Validity research", Clinical Effectiveness in Nursing, vol 4 (1), p. 30-37.
102. Schilling.
103 R. P Weber, Op.Cit.
104. Validity.
105. Reliability.
106. Generalisability.
107. L. Shields & S.J. king, "Qualitative analysis of the care of children in hospital in for countries. Part 1", Journal of Pediatric Nursing, vol 16 (2), 2001, p. 137-145; M.S. Olson, P.S. Hinds, K. Eurell, A. Quargnenti, M. Milligan, P. Foppiano & B. Powell, "Peak and nadir experiences and their consequences described by pediatric oncology nurses", Journal of pediatric Oncology Nursing, vol 15(1), p 13-24.
108. Credibility.
109. Dependabiltiy.
110. Transferability.
111. Trustworthiness.
112. Y.S. Lincoln, & E.G. Guba, Op.Cit.
113. Confirmability.
114. T. Long & M. Johnson, Ibit.
115. D.F. Polit & B.P. Hungler, Nursing Research. Principles and Methods.
116. P.A. Adler & P. Adler, "Observational techniques", Eds: N.K. Denzin & Y.S. Lincoln, Collecting and Interpreting Qualitative Materials, p.79-109.
117. M. Sandelowski, "Focus on qualitative methods. The call to experts in qualitative research", Research in Nursing & Health, vol 21 (5), p 467-471.
118. N.F. Woods & M. Catanzaro, Nursig Research. Theory and Practice.
119. Verification.
120. Y.S. Lincoln, & E.G. Guba, Op.Cit, p 299.
121. D.F. Polit & B.P. Hungler, Nursing Research. Principles and Methods, p. 717.
122. M. S. Poole & J.P. Folger, Op.Cit.
123. S. Cavanagh, Op.Cit.
124 K. E. Rosengren, Op.Cit.
125. R. P Weber, Op.Cit.
126. R.Tesch, Op.Cit.
127. J.M. Morse, Op.Cit.
128. ر.ك: فرد کرلينجر، مباني پژوهش در علوم رفتاري، ترجمة حسن پاشا شريفي و جعفر نجفي زند.
129. R. P. Weber, Op.Cit.
130 Hsiu- Fang Hsieh & Sara E. Shanon, Op.Cit.
131. P. Mayring, Op.Cit.
132 Yanzhang. Content analsis (qualitative, thematic).
133. Hsiu- Fang Hsieh & Sara E. Shanon, Op.Cit.
134. R. P. Weber, Op.Cit.
135. M. S. Poole & J.P Folger, Op.Cit.
136. J.P. Folger, D.E. Hewes & M.S. Poole, "Coding social interaction", Eds: B. Dervin & M. J. Voigt, Progress in communication sciences , p. 115-116.
137. H. Kyngas & I. Vanhanen, "Contentanalysis as a research method [Finnish]", Hoitotiede, p. 11-3-12.
منابع
ايمان، محمدتقي، مباني پارادايمي روشهاي تحقيق کمي و کيفي در علوم انساني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388.
جعفري هرندي، رضا و احمدرضا نصر و ابراهيم ميرشاه جعفري، «تحليل محتوا روشي پرکار برد در مطالعات علوم اجتماعي»، حوزه و دانشگاه، سال چهاردهم، ش55، پاييز 1387، ص 37ـ42.
جمشيدي، احمد، بررسي تأثير انتخابات رياست جمهوري دوم خرداد 1376 بر روي مطبوعات شيراز، پاياننامه کارشناسي ارشد، فلسفه تعليم و تربيت، دانشگاه شيراز، 1379.
صدوقي، مجيد، پژوهش کيفي در روانشناسي و علوم رفتاري، تهران، هستي نما، 1386.
عابدي، حيدرعلي، «تحقيقات کيفي»، حوزه و دانشگاه، سال دوازدهم، ش 47، تابستان 1385، ص62ـ79.
کرلينجر، فرد، مباني پژوهش در علوم رفتاري، ترجمة حسن پاشاشريفي و جعفر نجفي زند، تهران، آواي نور، 1380.
نصر، احمدرضا و فريدون شريفيان، «رويکردهاي کمي، کيفي و ترکيبي در پژوهشهاي تربيتي»، حوزه و دانشگاه، سال سيزدهم، ش 52، پاييز 1386، ص 7ـ24.
نوشادي، محمودرضا، چگونگي طرح هويت ملي در کتابهاي تعليمات اجتماعي پنجم دبستان و سوم راهنمايي، پاياننامه کارشناسي ارشد، دانشگاه شيراز، زمستان، 1386.
Adler, P.A., Adler, P., "Observational techniques”, Eds: N.K. Denzin & Y.S. Lincoln, Collecting and Interpreting Qualitative Materials, London, New Dlhi, Sage Publications Inc. , Thousand Oaks, 1988, p.79-109.
Babbie, E., The practice of social research, New York, Macmillan, 1992.
Baldwin, George B., Planing and Development in Iran, Baltimore, The Johns Hopkins Press, 1967.
Barrosso, J., "Social Support and Long- term survivors of Aids" Western Journal of Nursing Research, vol 19, oct 1997, p. 554-582.
Baxter, L.A., "Content analysis", Studying Interpersonal Interaction, Eds: B. Montgomery & S. Duck, New York, London, The Guilford Press, 1991, p. 239-254.
Berg, A., Welander Hansson, U., "Dementia care nurses’ experiences of systematic clinical group supervision and supervised planned nursing care.", Journal of Nursing Management, vol 8, nov 2000, p. 357-368.
Berleson, B., Content Analysis in Communication Research, Glencoe, Illinois, The Free press, 1952.
Borg, W.R. & Gall, M.D, Edueational Research, New York, Longman, White Plains, 1989.
Brown, R.H., Social Science as Civic Discourse: Essays on the Intention, Legitimation and Uses of Social Theory, Chicago, University of Chicago Press, 1989.
Budd, R. W.& R. K. Thorp & L. Donohew, Content analysis of communications, New York, Macmillan, 1967.
Catanzaro, M. ,"Using qualitative analytical techniques", Nursing research: Theory and Practice, Eds N.F. Woods & M.Catanzaro, St. Louis, Mo: V. Mosby, 1988, p. 437-456.
Cavanagh, S., "Content analysis: Concepts, Methods and applications", Nurse Researcher, vol 4 (3), 1997, p. 5-16.
Coffey, A. Atkinson, P., "Making Sense of Qualitative Data", Complementary Research strategies, Thousad Oaks: Sage, 1996.
Curtis,J.R., M.D. Wenrich, J.D. Carline, S.E. Shannon, D.M. Ambrozy, & P.G. Ramsey, "Understanding physicians skills at providing end- of- life care:Perspectives of Patients, Families, and health care workers", Journal of General Internal Medicine, vol 16, 2001, p. 41-49.
Denzin, N .& Y. Lincoln, The Diseipline and Practice of Qualitative Research, London, Sage, 2000.
Downe- Wamboldt, B., "Content Analysis: Method, Applications, and Issues", Health care for Women international, vol 13(3),1992, p. 313-321.
Feeley, N., L.N Gottlieb, "Classification systems for health concerns, nursing strategies, and client outcomes: nursing practice with families who have a child with chornic illness", Canadian Journal of Nursing Research, vol 30 (1), 1998, p. 45-59.
Ferell, B., R. Virani, M. Grant, & T. Borneman, "Analysis of content regarding death and bereavement in nursing texts", Psychooncology, vol 8, 1999, p. 500-510.
Findahl, O.& B. Hoijer, Text- och Innehallsanalys, En Oversikt av Nagra Analystraditioner, (Swedish) (Text- and content analysis. A review of some analysis traditions), Stockholm, SR Publik- och Program forskning, 1981.
Folger, J.P. , D.E Hewes & M.S. Poole "Coding social interaction", Progress in Communication Sciences, Eds: B. Dervin & M. J. Voigt, Norwood, NJ: Ablex. 1984, p. 115-116.
Graneheim, U.H & B. Lundman, "Qualitative Content Analysis in Nursing Research" , Nusre Education Today. vol 24, 2004, p. 105-112.
Hickey, G. & C. kipping, "Issues in research. A multi- stage approach to the coding of data form open-ended questions" , Nurse Researcher, vol 4, 1996, p. 81-91.
Holsti, O. R. , Content analysis for the social sciences and humanities, Reading, MAL Addison- Wesley, 1969.
Hsieh, Hsiu- Fang, Shanon, Sara E, "Three Approaches to Content Analysis", Qualitativr Health Research, vol. 15, No.9, 2005.
Kondracki, N. L., & N.S. Wellman, "Contentanalysis: Review of methods and their applications in nutrition education", Journal of Nutrition Education and Behavior, vol 34, 2002, p. 224-230.
Kovach, C.R., "Content analysis of reminiscences of elderly women", Research in Nursing & Health, vol 14 (4), 1991, p. 287-295.
Krippendorff, K. , Content Analysis. An introduction to its Methodology, London, The Sage Commtext Series, Sage Publications Ltd. , 1980.
Kyngas, H., & I. Vanhanen, "Contentanalysis as a research method [Finnish]", Hoitotiede, 1999, p11-3-12.
Lichtein , P.R. & G. Young, "My most meaningful patient. Reflective learning on a general medicine service", Journal of General internal Medicine, vol 11(7), 1996, p. 406-409.
Lincoln, Y.S. & E. G Guba, Naturalistic inquiry. Beverly Hills, CA: Sage, 1985.
Lindkvist, K. , "Approaches to textual analysis", Aduances in content analysis, Eds: K. E. Rosengren, CA: Sage, Beverly Hills, 1981, P.23-41.
Long, T. & M. Johnson, "Rigour, reliability and Validity research", Clinical Effectiveness in Nursing, vol 4 (1), 2000, p. 30-37.
Maykut, Pamela & Richard Morehouse, Beginning Qualitative Research, The -Falmer press, 1995.
Mayring, P. , "Qualitative content analysis. Forum", Qualitative Social Research, 1(2). Retrieved March 10, 2005, from http://www.qualitative- research. net/ fqs-texte/2-00/02-00 mayring-e.htm. (2000).
McEwen, M, "Analysis of spirituality content in nursing textbooks", Journal of Nursing Education, vol 43, 2004, p. 20-30.
McTavish, D.G., & Pirro, E.- B, "Contextual content analysis", Quality and Quantity, vol 24, 1990, p. 245-265.
Mertens, D.M. Research Methods in Education and Psychology. Integrating Diversity with Quantitative and Qualitative Approaches, Thousand Oaks, London, New Delhi. Sage Publications Inc. , 1998.
Miles,M.B. & A.M. Huberman, Qualitative Data Analysis: An expanded ourcebook, Thousand Oaks, CA:Sage, 1994
Morgan, D.I, "Qualitative contentanalysis: A guide to paths not taken", Qualitative Health Research, vol 3, p. 112-121.
Morse, J.M. , Qualitative Nursing Research, Newbury Park, CA: Sage.
Morse,J.M.,& P.Field, Qualitative research methods for health professionals, second ed. ,Thousands Qaks, CA:Sage, 1995.
Olson, M.S. & P.S. Hinds & K. Eurell & A. Quargnenti & M. Milligan & P. Foppiano & B. Powell, "Peak and nadir experiences and their consequences described by pediatric oncology nurses", Journal of pediatric Oncology Nursing, vol 15(1), 1998, p. 13-24.
Patton, M. Q. , Qualilalive Research and Evalution Methods, CA: Sage, Thousand Oaks, 2002.
_____ , Qualitative Evaluation and Research Methods, second ed, CA: Sage, Newbury Park, 1990.
Polit, D.F. & B.P. Hungler, Nursing Research. Principles. and Methods, fourth ed, Philadelphia, New York, Hagestown, J.B. Lippincott Company, 1991.
_____ , Nursing Research. Principles and Methods, Sixth ed, Philadelphia, New York, Baltimore, J.B. Lippincott Company, 1999.
Poole, M. S., & J.P. Folger, "Modes of observation and the validation of interaction analysis schemes", Small Group Behavior, vol 12, 1981, p. 477-493.
Potter, W.J. & D. levine- Donnerstein, "Rethinking validity and reliability in content analysis", Journal of Applied Communication Rcsearch, vol 27, 1999, p. 258-284.
Rosengren, K. E, "Advances in Scan dinavia content analysis: An introduction, Advances in Content AnalysisBI, In K. E. Rosengren (F.d.), CA:Sage, Beverly Hills, 1981, p.9-19.
Sandelowski, M. , "Focus on qualitative methods. The call to experts in qualitative research", Research in Nursing & Health, vol 21 (5), 1998, p. 467-471.
_____ , "Rigor or rigor mortis: the problem of rigor in qualitative research revisited", Advances in Nursing Science, vol 16 (2), 1993, p. 1-8.
Shields, L. & S.J. king, "Qualitative analysis of the care of children in hospital in for countries. Part 1", Journal of Pediatric Nursing, vol 16 (2), 2001, p. 137-145.
Stone, P. , The General Inquirer: Acomputer Approach to Content Analysis, Cambridge: M.I.T Press, 1966.
Tesch, R. , Qualitntive resenrch: Analysis Types and Software tools,. Bristol , PA, 1990.
Weber, R. P. , Basic Content Analysis, CA: Sage, Beverly Hills, 1990.
Woods, N.F. & M. Catanzaro, Nursig Research. Theory and Practice, St. Louis, Washington DC, Toronto, The C.V.Mosby Company, 1988.
Yanzhang. Content analsis (qualitative, thematic) in: http://www.ils.unc. edu/yanz/content%20 analysis. Pdf, 2006.