روش‌شناسي مباني انسان‌شناختي علامه طباطبائي و دلالت‌هاي اجتماعي آن

سال سيزدهم، شماره اول، پياپي 25، بهار و تابستان 1401‌، ص 25 ـ 40

 

حسن نورمحمدي/ كارشناس ارشد فلسفه علوم اجتماعي دانشگاه باقرالعلوم (ع)     hasannornor66@gmail.com
‌دريافت: 11/10/1401 ـ پذيرش: 25/01/1402
چکيده
کنش‌هاي اجتماعي از جمله قانون‌گريزي يا قانون‌گرايي در هر جامعه، برخاسته از انواع گوناگون انسان‌ها در آن جامعه است. تدبير جامعه مسلماً نيازمند تحليل و شناسايي انواع انسان و دلالت‌هاي اجتماعي آن است. اين مقاله از ميان مباني معرفتي، مبناي انسان‌شناختي علامه طباطبائي را بررسي و در اين تحقيق با روشي «اسنادي» نظريه ايشان را تحليل نموده است. در اين زمينه، به ‌صورت «تحليلي و توصيفي» آثار ايشان و نظر شارحان اين نظريه به‌صورت دقيق واکاوي شده است. در اين پژوهش با رويکردي روش‌شناسانه به شکلي بنيادين دلالت‌هاي اجتماعي انواع انسان وحشي (استخدام‌گر يک‌سويه) و اجتماعي (استخدام‌گر دوسويه) و متمدن (فطري) ارائه گرديده است. نتايج به‌دست‌‌آمده از اين تحقيق نشان مي‌دهد دلالت‌هاي اجتماعي انسان وحشي، زوال عدالت اجتماعي، زوال انتظام اجتماعي، ابزارگرايي، زوال عقلانيت، قانون‌گريزي و گسست اجتماعي؛ و دلالت‌هاي انسان اجتماعي بسط عقلانيت اجتماعي، قانون‌گرايي و همبستگي اجتماعي؛ و دلالت‌هاي انسان فطري عقل‌گرايي قدسي و وحدت‌گرايي توحيدي است.
كليدواژه‌ها: علامه طباطبائي، روش‌شناسي بنيادين، انسان‌شناسي، دلالت‌هاي اجتماعي.